بهداشت روانی اعتقادی در اجتماع
مصطفی احمدی فر* / کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه علوم اسلامی رضوی
چکیده
با این که جهان با شتاب به سوی صنعتی شدن و جهانی بدون دشواری دگرگونیهای ژرف فن آوری در حال حرکت است، بیماریها و مشکلات روانی همچنان موضوعی مورد توجه به حساب میآید.
از جمله بیماریهای روانی که دامن جوامع را گرفته، بیماری دهشتناک اعتقادی است. این معضل اعتقادات جوامع را هدف قرار میدهد و آنان را از جایگاه والای خود به پایینترین سطوح حیوانی میکشاند.
مکتب اسلام در این خصوص، به لحاظ مبنایی و محتوایی، غنایی والا و در کاهش و محو فشارهای روانی و اعتقادی نقشی به سزایی دارد. اسلام، راهکارها و سفارشهایی در این بین دارد که زمینهساز تقویت بنیه اعتقادی افراد در اجتماع هستند؛ آن سان که فشارهای روانی و اعتقادی مردم را از بین میبرد و بهداشت روانی آنان را ـ در این زمینه ـ تقویت یا تأمین میکند.
در اینباره میتوان از عمدهترین بیماریهای روانی، پیامدهای آنان در اجتماع و راهکارهای اسلام برای رویارویی با این گونه بیماریها نام برد.
واژههای اصلی: قرآن، بهداشت روان، اعتقادات، اجتماع.
مقدمه
بهداشت روانی (Mental Health) از نیازهای ضروری افراد جامعه شمرده میشود و حاصل عملکرد مطلوب جامعه، وجود افرادی است که از حیث سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار دارند. اما هزاره سوم میلادی در شرایطی آغاز میگردد که جهان همچنان درگیر مشکلات زیادی در ابعاد روانی است و در آستانه قرن بیست و یک، انسان مضطرب، افسرده و بحران زده، بیش از هر زمانی خود را در برابر سوالاتی اساسی در مقوله ارزشها و سلامت روانی مییابد و عامل پیدایش بسیاری از ناسازگاریها و نابهنجاریها را تضادهای ارزشی و استقرار نداشتن یک نظام ارزشی سازمان یافته در فرد میداند.
نکته قابل توجه این است که بسیاری از کشورها به ابعاد زیر ساختی، در ظهور و گسترش اختلالات روانی و این که چرا گسترش اجتماعی، توفیقی در مهار اختلالات روانی به دست نیامده، توجهی نداشتهاند؟ با تأملی کوتاه در شرایط جوامع دارای گسترش ارتباطات انسانی در سطوح مختلف بین المللی، این نکته احساس می شود که با وجود تلاشهای فراوان در زمینه بهبود شرایط روانی افراد، عوامل بر هم زننده تعادل روانی روز به روز افزایش یافتهاند و احساس نیازمندی به بهداشت روانی در اجتماع گسترش روز افزونی پیدا کرده است.
ادیان الهی این معضل را از دیر باز پیشبینی کرده بودند. اسلام نیز به روابط اجتماعی سالم انسانها توجه دارد و خواستار این است که روابط اجتماعی به گونهای باشد که سلامت و بهداشت روان افراد به خطر نیفتد و راهکارها و سفارشهایی در این بین دارد که زمینه ساز روابط بهتر و پیوند های عاطفی و حمایتی در اجتماع هستند.
1ـ مفهوم شناسی بهداشت روان
اصطلاح «بهداشت روانی» در روانشناسی مورد مناقشه فراوانی است و این جدال از آن جا سرچشمه میگیرد که هنوز تعریفی صحیح برای بهنجاری (Normalit) نداریم. از سوی دیگر تعریفهایی از بهداشت روان ارائه شده است که برخی از آنان را برمیشماریم.
روانپزشکان، سالم بودن را نداشتن علائم بیماری روانی تلقی می کنند، به عبارت دیگر، سلامتی و بیماری را در دو قطب مخالف یکدیگر قرار می دهند و برای این که فرد سالمی بیمار شود، بایستی از قطب سالم به قطب مخالف برود (کاپلان، سادوک و وگرب، 65).
گلدشتاین (Goldstein,k) میگوید: «سلامت روانی تعادل بین اعضاء و محیط در رسیدن به خودشکوفایی است» (همان، 45). تعاریفی دیگر نیز در این موضوع مطرح گردیده است که باید آنان را از زوایای مختلف بررسی و نقد کرد.
این تعاریف از جهات متعدد قابل بررسی و نقد و اضافات هستند؛ چرا که جامع افراد نیستند. تعریفی که به نظر ما، جامع و کامل است، بدین شرح است:
بهداشت روان، اصول، قواعد و روشهایی است که فرد را در چهار مرحله از آشفتگی و پریشان حالی میرهاند وآرامش روحی ، روانی و انسجام شخصیتی را به وی میدهد. این مراحل عبارتاند از:
مرحله اول. تأمین، ایجاد وحفظ: این مرحله بیشتر به جنبههای بهداشتی و ایجاد عوامل سلامتی و پیشگیری اشاره دارد؛ چون پیشگیری مقدم بر درمان است.
مرحله دوم. تعادل: فرد باید به دنبال تعادل شخصیتی و روانی باشد.
مرحله سوم. تقویت عوامل آرامش: مهمترین مرحله در رسیدن به هدف، مرحله سوم است. در این مرحله شخص باید عواملی آرامش روانی، (حاصل مراحل قبل) را در خود تقویت نماید.
مرحله چهارم. تکامل: سیر حرکت تکاملی برای رسیدن به تکامل نفس است. فرد در این بخش به ویژگیهای نهان شخصیتی خویش پی میبرد و با درمان بیماریها و کاستیهای نفسانی، به مرحله کمال و انسجام میرسد.
2 ـ اهمیت و ضرورت بهداشت روان
نبود سلامت و بهداشت روان در اکثر جوامع بشری و فشارهای ناشی از برخی عوامل بازدارنده، از عواملی است که ضرورت این موضوع را گوشزد مینماید.
بهداشت و سلامت روانی از نیازهای اجتماعی است و این نکته در شرائط کنونی جوامع و گسترش و تعمیق روابط روز افزون ارتباطات انسانی در سطوح بین المللی، احساس میشود که عوامل برهم زننده تعادل، آرامش روان و علل پدیدآورنده بحرانهای روانی، افزایش و پیچیدگی خاصی یافتهاند و احساس نیاز فردی و اجتماعی به سلامت و آرامش روانی، نیز بیشتر شده است. بدیهی است هر گونه تلاش در زمینه دستیابی به آرامش و سلامت روان، مستلزم پژوهشها و تحقیقات گسترده پژوهشگران و محققان و به کار بستن نتایج پژوهشها توسط دستگاههای اجرایی است.
رابطه بهداشت روان افراد با دیگر بخشها و عوامل تأثیر گذار جامعه، مستقیم است و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند؛ چون شرایط مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...متاثر از بهداشت روان افراد جامعه است.
سازمان جهانی بهداشت (1990 م) (World Helth Organization)، ضمن جلب توجه مسئولان کشورها به تامین سلامت و بهداشت روانی افراد، همواره بر این مهم تاکید دارد که میزان شیوع اختلالات روانی در کشورهای صنعتی و در حال توسعه، رو به افزایش است. دلیل این افزایش را میتوان تا حد زیادی به رشد روز افزون جمعیت، تغییرات سریع اجتماعی همچون شهرنشینی، فروپاشی خانوادههای گسترده و مشکلات اقتصادی وابسته دانست.
ب) بیماریهای اعتقادی در اجتماع
1 ـ شرک و پیامدهای آن در اجتماع
مهمترین انحرافی که بشر را تهدید میکند، شرک و بیگانه شدن از توحید است. این بیماری، عقیده و رفتار ناپسندی است که افراد را به گمراهی آشکار، آشفتگی و پریشان حالی میکشاند و سقوطی سهمگین در پی میآورد. جامعهای که در آن شرک، جای توحید را بگیرد، نه تنها مهمترین منبع آرامش و سعادت را از دست میدهد، بلکه دچار انواع بیماریهای روانی دیگر میگردد؛ چون شرک، کلید بیماریهای روانی است، لذا قرآن کریم که سعادت، هدایت، روشنگری و تزکیه انسانها را بر عهده دارد (ر.ک. به: بقره/ 185،232،239؛ آلعمران/ 138؛ نساء/ 113،174؛ انعام/ 65،104؛ اعراف/ 157؛ توبه/ 6؛ ابراهیم/ 1؛ اسراء/ 82؛ حج/ 16؛ نور/ 34، 61؛ حدید/ 9؛ تغابن/ 8 ؛ طلاق/ 11) برای چنین افراد و جوامعی گمراهی، تاریکی، و انحطاط را ترسیم مینماید (ر.ک. به: حج/ 31).
برای دستیابی به جامعهای بدون بیماریها و ظهور توحیدگرایی و شناخت نسبت به آن و راهکارهای مقابله با بیماری شرک، باید موانع رسیدن به این مقصد یا کند شدن حرکت را به گونه کامل بشناسیم.
1ـ1. پوچی، از خود بیگانگی و وابستگی: امروزه بشر فرامدرن، دچار نوعی پوچی و از خود بیگانگی گردیده است. او خود را وابسته به عناصر دنیوی میداند و بدین سبب از خود بیگانه میگردد.
احساس پوچی، از خود بیگانگی و وابستگی یکی از پیامدهای عمده شرک در افراد است، چرا که بشر در برابر معبودهای پوشالی سر تعظیم فرو میآورد و بدانها عشق میورزد؛ عشقی که تنها شایسته خداوند است؛ کسی که منبع تمام کمالات و نیکیهاست. خداوند متعال در این باره میفرماید:
Gوَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِF؛ (بقره/ 165) «و برخى از مردم کسانى هستند که از غیر خدا، همانندهایى (معبودگونه) برمىگزینند، که همانند دوستى خدا، آنها را دوست دارند. و[لى] کسانى که ایمان آوردهاند خدا را بیشتر دوست دارند. و اگر (بر فرض) کسانى که ستم کردند، بدانند در هنگامى که عذاب را مشاهده مىکنند (خواهند دانست) که تمام قدرت از آنِ خداست! و به راستى خدا سخت کیفر است».
علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد:
«... در این جا باید طوری شریک گرفتن را حکایت کند که گویای این مهم باشد که شریک گرفتن متناقض با انحصار وحدانیت خداوند است و کسی که غیر از خدا، خدای دیگری را برگزیند، بدون هیچ مجوزی، انحصار را شکسته است و تنها انگیزهاش بر این کار پیروی از هوی و هوس و توهین و بیاعتنایی به حکم عقل خودش است» (المیزان فی تفسیر القرآن، 1، 405 ـ 406).
آری، کسی که به عقل خویش توهین نماید، به حکم عقلش بیاعتنا باشد و وابسته به هوی و هوس گردد، از خودبیگانه گشته و پوچی و نیستی او را فراگرفته است و زندگی سراسر ضلالت و گمراهی خواهد داشت (ر.ک. به: بقره/ 51، 54، 93؛ مائده/ 53؛ انعام/ 20، انفال/ 22ـ25؛ مدثر/ 49 ـ 56).
بخش دیگری از آیه که میفرماید G... یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ...F، نشانگر اوج دلبستگی مشرکان به غیر خدا است. اگر چه اقوال متعددی در تفسیر این قسمت مطرح گردیده است (طبرسی، محمد بن فضل، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1، 458 ـ 454)، ولی تمام مفسران اتفاق نظر دارند که مشرکان به غیر خدا وابستهاند و بدانها عشق میورزند و این وابستگی، پوچی و از خود بیگانگی را در پی دارد. عمومیت این وابستگی شامل هر مُطاعی میشود، چون اطاعت غیر خدا و غیر کسانی که خدا به اطاعت آنان امر فرموده، خود شرک است (طباطبایی، محمد حسین، 1، 406).
ناگفته نماندکه شرک، مفهوم و مصادیق گستردهای دارد (الزنجانی، سید عز الدین، مطارحات حول معیار الشرک فی القرآن، 43).
1ـ2. انحطاط و سقوط سهمگین
فرجام جامعهای که تکیه گاهش، غیر خدا باشد و فرامین غیر الهی بر آن حکم براند، نابودی است و جامعه تنها با ایمان به خدا و تکیه بر او، میتواند به جاودانگی و سرفرازی برسد، خداوند با تشبیهی زیبا، حال کسانی را که به او شرک ورزیدند، چنین ترسیم مینماید:
Gحُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍF؛ (حج / 31) «در حالى که حقگرا براى خدا هستید [و] مشرک به او نیستید؛ و هر کس به خدا شرک ورزد، پس گویى از آسمان فروافتد و پرندگان او را بربایند؛ یا باد او را به مکان دور دستى فرو اندازد»
در حقیقت، آسمان کنایه از توحید و شرک، سبب سقوط از این آسمان است و مسلماً کسی که در حال سقوط از آسمان باشد، قدرت تصمیمگیری نخواهد داشت و هر لحظه به سوی نیستی و انحطاط خواهد رفت و سرانجام در چنگال شیطان، هوی و هوسهای سرکش، نابود خواهد شد (ر.ک. به: مجمع البیان، 7، 133).
1-3. فساد اخلاقی و فرهنگی: ریشه اصلی تمام مفاسد، روی آوردن به شرک و انحراف از مسیر توحید میباشد.
Gظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ * قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُّشْرِکِینَF؛ (روم/ 41 ـ 42) «به سبب آن چه دستهاى مردم فراهم آورده است، فساد در خشکى و دریا ظاهر شده است، تا [سزاىِ] بعضى از آن چه را که کردهاند به آنان بچشاند؛ باشد که بازگردند. بگو: «در زمین بگردید و بنگرید فرجام کسانى که پیشتر بودند [و] بیشترشان مشرک بودند، چگونه بود».
هر جا فسادی ظاهر شود، بازتاب اعمال مردم است؛ چراکه هر کار ناثوابی، عکسالعمل نامطلوبی دارد. خداوند برای این که مردم شواهد زندهای از ظهور فساد و شرک ببینند و از سرگذشت آنان عبرت بگیرند، به «سیر ارض» دستور میدهد و همگان را به تفکر درباره سرگذشت امتهای شرک پیشه دعوت میکند یا ببینند که چگونه کاخهای آنها ویران شد، خزائن و گنجهایشان به تاراج رفت، جمعیت نیرومندشان پراکنده، قبرهایشان درهم شکسته و استخوانهایشان پوسیده شد.
برخی مراد از «فساد روی زمین» در این آیه را مصائب و بلایای عمومی میدانند که یکی از مناطق را فرا میگیرد و مردم را به نابودی میکشاند، مانند زلزله، قحطی، مرضهای مُسری، جنگها، غارتها، سلب امنیت و ...، بنابر این بین اعمال مردم و حوادث عالم، رابطه مستقیم وجود دارد و این اعمال بر یکدیگر تأثیر میگذارند (المیزان فی تفسیر القرآن، 16، 195ـ197).
1ـ4. سلطه گری و سلطهپذیری: در مقاطع مختلف تاریخ همواره افرادی میزیستند که به خاطر در خطر قرار داشتن منافع نامشروعشان، حاضر به تسلیم در برابر توحید نبودند و از دستورات طاغوت اطاعت میکردند.
قرآن کریم ماجرای قیام حضرت موسی7 به عنوان نماد توحیدگرایی و سلطه ناپذیری، در برابر حکومت خودکامه و سلطهگر فرعون و امت سلطه پذیر و مشرک را این گونه ترسیم مینماید.
«و یقیناً موسى را با نشانههاى (معجزه آساى) مان و دلیلى آشکار فرستادیم * به سوى فرعون و اشراف او؛ و[لى اشراف] از فرمان فرعون پیروى کردند؛ در حالى که فرمان فرعون، هدایتگر نبود * روز رستاخیز، (فرعون) در پیشاپیش قومش خواهد رفت و آنان را وارد آتش مىکند؛ و کسانى که وارد شدهاند، چه بد ورودگاهى (براى آنان) است! * (فرعونیان) در این [دنیا] و روز رستاخیز، لعنتى در پى آنان روانه شده است؛ و آنچه (به آنان) بخشیده شد، چه بد عطایى است! * این [مطالب] از اَخبار بزرگ آبادىهاست! آن را براى تو حکایت مىکنیم، که برخى از آنها (هنوز) برپاست و (برخى) دِرو شدهاند (و آثارشان از میان رفته است)» (هود / 96 ـ 100).
فرعون برای آن که سلطه خود و سلطهپذیری مردم را حفظ کند، هیچ نکته روانی را از نظر دور نمیداشت. گاهی میگفت: موسی میخواهد سرزمینهای شما را بگیرد و شما را که صاحب اصلی آن هستید، بیرون کند Gیُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْF؛ (اعراف /110) و گاهی احساسات مردم مذهبی قوم خویش را تحریک میکرد و میگفت: «من از این مرد میترسم که آیین شما را دگرگون سازد» Gإِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْF؛ (غافر/ 26)؛ در حالی که اینگونه تهمتها را به موسی میبست، قدرت و شوکت خود را برای مردم بزرگ جلوه میداد و وعدههای بسیاری به آنها میداد تا از فرامین او اطاعت کنند و همچنان سلطه پذیر بمانند. با تمام تلاشهای وی، جامعه عصر فرعون تا هنگامی که تمایل به سلطه پذیری و فرمانبرداری از طاغوت داشتند، در بدبختی و ضلالت به سر بردند و این نمونهای کوچک از فرجام جامعه شرکآلود و سلطهپذیر نسبت به حکومت غیر توحیدی است (ر.ک. به: مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 9، ص 226ـ223؛ المیزان فی تفسیر القرآن، 10، 383).
2 ـ نفاق وپیامدهای آن در اجتماع
نفاق از ریشه «نفق» ودر نزد عرب به معانی رونق یافتن بازار و زیاد شدن مشتری، در مقابل کسادی و رکود؛ نابود شدن و مردن (الفراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 3، ص 1825)؛ گودال، سوراخ و تونل زمینی (همان)؛ دورویی، فریب و پنهان کاری (این معنا غالبا از به کارگیری ماده نفق در باب مفاعله مرسوم و مشهود است) (ابوعوده، عودة خلیل، التطور الدلالی، 266)؛ حفره بند شلوار (ابن منظور، محمد بن مکرم، لسانالعرب، ج 10، ص 358) است. به اعتقاد برخی واژهشناسان عرب (همان) کلمهای معرب است که گمان میرود همان نیفن در فارسی باشد، یعنی که محل ورود و خروج دو سر بند شلوار. هم چنین به معنای داخل شدن (همان، 248) آمده است.
نفاق در کاربرد اسلامی به معنای تظاهر به اسلام و ایمان و پنهان داشتن کفر است، از اینرو در تعاریف اصطلاحی آن گفتهاند که نفاق در برابر ایمان و به معنای بیاعتقادی به حق است (محقق اردبیلی، زبدةالبیان فی احکام القرآن، 8) در جای دیگر آمده است که نفاق، گفتن شهادتین و رعایت شئون ظاهری اسلام است؛ در حالی که گوینده در باطن اعتقادی به اسلام ندارد (نجفی، محمد حسین، جواهر الکلام، 6، 59).
با اندک دقت و تامل در معنای لغوی و کاربرد قرآنی واژه نفاق، ارتباطی ظریف بین آنها نمایان میگردد.
یکی از معانی لغوی نفاق نزد عرب، سوراخ، راه مخفی و پنهان است «نافقاء»؛ راهی مخفیانه که موش صحرایی برای رسیدن به لانهاش ایجاد میکند. لانه این حیوان دو راه دارد؛ یکی آشکار به نام «قاصعاء» و دیگری مخفی و پنهان که آن را «نافقاء» مینامند و در موقع خطر از آن استفاده میکند و هیچ حیوانی غیر از خودش از آن اطلاعی ندارد. این معنا (راه مخفی) که نزد اهل لغت مشهور است، ریشه قرآنی دارد: Gفَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ ...F؛ (انعام/ 35) « پس اگر مىتوانى رخنهاى در زمین، جستوجو کنى ...».
در این آیه شریفه، «نفق» به معنای «نقب» آمده است. نقب، کانال و راه زیر زمینی تنگی در سطح زمین است که برای استتار یا فرار از دشمن ایجاد میگردد. به هر حال این معنای لغوی با معنای مصطلح و مشهور نفاق، ارتباط و پیوستگی دارد و منافق را بدین دلیل منافق میگویند که همواره گریزگاهی از خطر دارد (حسینی، سید محمود، دو چهرگان، 23ـ24).
توجه خداوند به نفاق و منافقان تا آنجاست که سورهای مستقل با نام و درباره آنان (منافقان) نازل کرد و شاید شدیدترین لحنی که در قرآن کریم وجود دارد، در مورد نفاق و منافقان باشد؛ چرا که اینان موجب ورود ضربات سخت و جبران ناپذیری به اسلام و جامعه اسلامی گردیدهاند.
نفاق با بسیاری از رذائل اخلاقی، از جهات مختلفی، مرتبط است؛ لکن رابطه نفاق با «ریا» و «دروغ» بیشتر از دیگر رذائل اخلاقی است. علل و عواملی که زمینهساز به وجود آمدن صفت ریا و دروغ هستند، میتوانند در پیدایش نفاق موثر باشند.
بزرگترینوخطرناکترین دشمنان، در مجموعه اعتقادات و نیز معاشرتهای اجتماعی، دشمنی است که نقابی از دوستی و محبت بر چهره بزند، اما در زیر آن، خنجری زهرآلود پنهان کند. زبان گویا و چهره جذابش، باطن خبیث و شیطانی او را بپوشاند و شناساییاش را مشکل سازد. منافق در هر جامعهای که زندگی کند، عامل فساد و تباهی و باعث انحطاط و سقوط است.
قرآنکریم به مسئله نفاق، به عنوان یک معضل اجتماعی، توجه دارد و خداوند در سیزده سوره (بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، حدید، حشر، منافقین، تحریم) رفتار و اخلاق منافقان را نکوهش و خطر جدی و توطئههای شیطانی آنان را به مؤمنان گوشزد میکند.
2ـ1. ترویج فساد و خود کامگی: فساد و خودکامگی از پیامدهای مهم نفاق در اجتماع است. کسانی که تخم نفاق در قلوبشان جای گرفته است، به مقتضای نفاقشان، فساد و خودکامگی را در جامعه ترویج میدهند. اینان کسانیاند که با اعمالشان، قصد فریب خداوند متعال را دارند (نساء/ 142) و این به خاطر مرضی است که در دل دارند. در طبیعت آنان، آفت و مرض و در عقلشان، انحراف وجود دارد و همین مرض قلبی به فزونی فساد و خودکامگی آنان منجر میگردد و بدین سبب روز به روز بر شکشان افزوده میشود و این انحراف و فساد به سرنوشت نهایی آنان، یعنی وصول به درکات جهنم میانجامد (قبلان، عبدالامیر، المنافقون فی القرآن، 10 ـ 11).
اینان برای آنکه خودکامگی و فسادشان را توجیه کنند، ادله واهی میآورند و آنقدر بر این دلیلها پافشاری میکنند که خودشان آنان را باور میکنند و بدانها اعتقاد و ایمان میآورند (مدرسی، محمد تقی،کلی نواجه النقاق، 30 ـ 31).
خودکامگی و لجاجت، سدی در مقابل معرفت صحیح و باور رای ثواب است (سید رضی، ص 1172). و کسی که هدفش باطل شد، حق را درک نخواهد کرد: اگر چه روشنتر از آفتاب باشد (تمیمی آمدی، عبدالرحمان بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ح 8853).
قرآن کریم به این ویژگی و خصیصه آنان اشاراتی دارد:
Gوَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْفَسَادَF؛ (بقره / 205) «و هنگامى که روى برمىتابد [یا به حکومت مىرسد] در زمین کوشش مىکند تا در آن فساد کند، و زراعت و نسل را نابود مىسازد؛ و خدا تباهکارى را دوست نمىدارد».
علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد:
«مراد از فساد، فساد تکوینی و آن چه در گردش زمان فاسد میشود، نیست...؛ بلکه مراد فسادهای تشریعی است؛ فسادهایی که به دست بشر پدید میآید و وقتی در زمین سعی به فساد شود؛ به گونهای که ظاهر آن اصلاح باشد و در تعالیم دینی دخل و تصرف گردد، فساد اخلاق، اختلاف کلمه، مرگ دین، فنای انسانیت و فساد دنیا حتمی است» (المیزان فی تفسیر القرآن، 2، 96 ـ 97).
2-2. کارشکنی، خیانت و توطئه: منافقان، در طول تاریخ به کارشکنی، خیانت و توطئه مشهور گشتهاند. و از همین راه ضربات سهمگینی به جامعه اسلامی وارد آوردهاند. پیشینه این خیانتها و کارشکنیها بسیار طولانی است: چه در عصر پیامبر و چه بعد از آن، همواره این روش ننگین وجود داشت و منافقان از آن برای رسیدن به اهداف شوم خود سود میبردند.
Gلاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌF؛ (نور / 63) «فراخوان فرستاده (خدا) را در میان خودتان همانند فراخوان برخى شما برخى [دیگر] را قرار ندهید؛ که به یقین خدا مىداند کسانى را که از میان شما مخفیانه بیرون مىروند. پس کسانى که از فرمان او سرپیچى مىکنند، باید بر حذر باشند که (بلا و) فتنهاى به آنان در رسد، یا عذاب دردناکى به آنان برسد!».
نمونههایی از کارشکنی و خیانت منافقین
در ماجرای جنگ احزاب، رسول اکرم و مسلمانان به شدت مشغول حفر خندق بودند. حضرت هر بخشی از خندق را به گروههای چند نفری سپرده بود. در این بین منافقان هنگامی که چشم مسلمانان را دور میدیدند، دست از کار میکشیدند و آن گاه که متوجه حضور آنان میگشتند، مشغول فعالیت میشدند. همچنین بدون اذن پیامبر دست از کار میکشیدند و به منازلشان میرفتند (ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج 2، ص 701).
منافقان، توطئهها و تهمتهای زیادی به حضرت روا میداشتند، و بارها در ماجرای توزیع غنائم و صدقات، نسبت به حضرت پرخاشگری و او را به بیعدالتی، خویشتن پروری و جاه طلبی متهم مینمودند (ر.ک. به: سالم، ابراهیم، النفاق و المنافقون فی عهد رسول الله، 279؛ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة بنی الاعظم، 6، 122). البته، بیشتر این توطئه ها و کارشکنیها به سبب ترس و حفظ جان و حراست از موقعیت اجتماعی بود (نیری بروجردی، 1، 69).
از دیگر خیانتهای منافقان که در تاریخ به یادگار مانده، ایجاد ماجرای «مسجد ضرار» است (توبه/ 110 ـ 107). مقصودشان از ساختن مسجد، ضرر رساندن به دیگران، ترویج کفر و تفرقه میان مسلمانان بود و میخواستند پایگاهی در دل مومنان ایجاد و در آن علیه خدا و رسول کمین کنند و فعالیت شیطانی خود را آغاز و از هر راه ممکن دشمنی خود را علیه مسلمانان اعمال کنند. منافقان در این بین، چند هدف را دنبال میکردند.
1 ـ ضرر و زیان رساندن به مسلمانان GضِرَاراًF.
2 ـ تقویت مبانی کفر و بازگشت دوباره شرک و بیگانگی از توحید در بین مردم (و کفرا).
3 ـ ایجاد تفرقه میان صفوف مسلمانان (و تفریقا بین المومنین) (المیزان فی تفسیر القرآن، 9، 389 ـ 394).
آری! این است چهره گرگ صفت و پلید منافقان که با حضور در جامعه، آرامش و سلامتی را سلب و اضطراب وتشویش و پریشان حالی را جایگزین میکنند و زیر نقاب اسلام، در کمین مینشینند و در اندیشه برکندن ریشههای اسلام هستند؛ غافل از این که Gوَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌF (نساء/ 105 ـ 121؛ توبه/ 48؛ محمد/ 26؛ منافقون/ 7 ـ 8).
2-3. شایعهسازی و جنگروانی: انتشار شایعات دروغ و آکنده ساختن جامعه از تهمتها و دروغها، از دیگر پیامدهای حضور نفاق در جامعه است (خاتمی، سید احمد، سیمای نفاق در قرآن، ص 121). منافقان در شرائط حساس و سرنوشتساز جامعه، سعی با انتشار شایعات دلهرهآور، میکوشند میان مردم وحشت ایجاد کنند، برای نمونه، در شرایط حساس جنگ احد در صدر اسلام، شایعه کشته شدن پیامبر را پخش نمودند تا روحیه مسلمانان را در آن موقیت حساس تضعیف کنند و ترس و ناامیدی را در بین آنان جاری سازند (یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، 2، 47).
منافقان با برنامههای تخریبی و ضد اسلامی، سعی در براندازی اسلام دارند و در این مسیر میکوشند. قرآن کریم آنان را از این کار بر حذر میدارد و خواستار سرکوب منافقان میشود.
Gلَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَیُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً * مَّلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً * سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاًF؛ (احزاب/ 60 ـ 62) «اگر منافقان و کسانى که در دلهایشان (نوعى) بیمارى است و شایعه پراکنان اضطرابانگیز در مدینه، به آن (کارها) پایان ندهند، قطعاً تو را بر آنان مسلّط مىگردانیم، سپس جز اندکى در این (شهر) همسایه تو نخواهند بود * در حالى که طرد شدهاند، هر کجا یافته شوند دستگیر گردند و به سختى کشته شوند * (این) روش خداست در مورد کسانى که پیش از (این) گذشتند؛ و هیچ تغییرى براى روش (و قانون) خدا نخواهى یافت».
خداوند در ادامه آیه میفرماید: این عذاب و نکالی که به منافقان وعده دادیم، سنّتی است از خداوند که در امتهای پیشین جاری ساخته است و هرگاه قومی کارشان به فتنه و فساد کشید تا بدین طریق استفادههای نامشروعی ببرند و در بین مردم اضطراب و دلهره بیفکنند، چنین عذابی شامل آنان نیز میگردد (المیزان فی تفسیر القرآن، 16، 340؛ تفسیر نمونه، 17، 430).
2ـ4. شبهه افکنی: بهترین شیوه در تضعیف باورهای اعتقادی ـ دینی مسلمانان، شبهه افکنی است.
کسانی که نفاق در قلوبشان جای گرفته بود، همواره برآن بودند که شبهاتی را میان مسلمانان بپراکنند تا اعتقادات آنان ضعیف گردد.
منافقان در عصر پیامبر از این ترفند بهره میبردند. آنان در آستانه جنگ بدر، برای بازداشتن مسلمانان از شرکت در جنگ، وعدههای پیروزی خداوند به مسلمانان را پوشالی و فریب معرفی مینمودند (یوسفی غروی، محمد هادی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 320).
در جنگ خندق، هنگام حفر خندق، مسلمانان با صخره عظیمی روبرو شدند. در این حال منافقان به مسلمانان گفتند: آیا از آرزوها و وعدههای باطلی که محمد به شما میدهد، تعجب نمیکنید؟! به گوش شما میگوید از مدینه، قصرهای حیره، مدائن و کسری را میبیند و به زودی آن قصرها به دست شما فتح میشود؛ در حالی که شما خندق را حفر میکنید و قدرت ندارید خود را ظاهر سازید (طبری، تاریخ، 368).
در جنگ احد، در حالی که مسلمانان بر کشتههای خود میگریستند، منافقان از این فرصت به نحو کامل استفاده کردند و با شبهه اندازی کوشیدند، تردیدی در قلوب مسلمانان نسبت به حقانیت مذهب و عقیده بر انگیزند.
منافقان همواره به یهودیان مدینه میگفتند: اگر محمد نبی بود، مغلوب نمیگشت و اینگونه وی و یارانش دچار شکست نمیشدند. اگر با ما بودند، اینگونه کشته نمیشدند (یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 366) بیشتر شبهات منافقین، پیرامون ضروریات دین از قبیل توحید، نبوت، عدل و حتی برخی با وجود ادله مختلف بر آسمانی بودن قرآن و تدوین کامل آن در زمان پیامبر اکرم (زرکشی، محمد بن بهادر بن عبدالله، البرهان فی علومالقرآن، ج 1، ص 462؛ العسقلانی، ابنحجر، فتحالباری بشرح صحیح البخاری، ج 9، ص 49؛ عاملی، 1410، 82؛ عسکری ، مرتضی، القرآنالکریم و روایات المدرسین، ج 1، ص 213؛ الصغیر، محمد حسین، المستشرقون والدراسات القرآنیة، 85؛ حکیم، محمد باقر، علوم قرآن، ص 7 رامیار، محمود، تاریخ قرآن، 240 ـ 249؛ عز، نورالدین، علوم قرآن الکریم، 24؛ زرقانی، محمد عظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 240) شبهاتی را درباره بشری بودن قرآن و یا نقص آن و شبهاتی از این قبیل مطرح میکنند؛ چرا که خلل وارد کردن در ضروریات دین، تزلزل اعتقادات و تضعیف ایمان مومنان را به دنبال دارد.
3 ـ بدعت و خرافه فکنی و پیامدهای آن در اجتماع
بدعت از« بدع» در لغت به معنای ایجاد چیزی است که قبلاً نه ذکری از آن رفته، نه آگاهی نسبت به آن بوده و نه ایجاد شده است. برخی ریشه بدعت را «ابداع» میدانند که از «ابدع» گرفته شده، و به معنای ایجاد چیزی است که نمونه قبلی نداشت و بعد از آن که نبود، اختراع و ابتکار شد (باقری، جعفر، البدعة، 134).
بدعت در اصطلاح شرع به این معناست: «وابدعت الشیء وابتدعته»، یعنی «استخراج و احداث آن». بدعتی که برای حالت مخالف استفاده میشود، از همین واژه است. این واژه بعداً برای کم کردن و یا افزودن در دین به کار رفت؛ اما گاه بعضی از انواع آن را مباح نامیدهاند و این نوع، مصلحتی است که مفسدهای توسط آن دفع میگردد (القیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر للرافعی، 38؛ طبری، 1، 508؛ المغنیه، 3، 422).
موضوع بدعت و خرافهفکنی گاه دستاویزی برای دنیاطلبان و فرومایگان میشود از این طریق مانند خوره دین را متلاشی میکنند. اغلب بدعتجویان، از برخی اطلاقها و وسعت کلام شرع، سوء استفاده میکنند و امیال نفسانی خود را در قالب دین معرفی مینمایند.
بدعتجویان به اختیار خود کاری میکنند و راه را برای بدعتهای دیگر میگشایند و حتی بعد از فراگیر شدن بدعت، دامنهاش را به نصوص هم میکشانند. وظیفه علماء و بزرگان دین، مقابله با این انحرافات عقیدتی است، همان گونه که پیامبر عظیم الشان اسلام فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله»؛ «هرگاه بدعت درامت من ظاهر گردید، پس بر عالم لازم است که علمش را آشکار نماید (و جلوی بدعتها را بگیرد)، پس اگر چنین نکرد، لعنت خدا بر او باد». در جای دیگر نیز روایتی به همین مضمون از حضرت نقل شده است (ر.ک. به: الهندی، ابن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاموال والافعال، 1، 179؛ الصدوق، 204؛ القمی، عباس محمد رضا، سفینة البحار، 1، 63). هم چنین در روایات فراوانی، اهل بدعت مورد مذمت و سرزنش قرار گرفتهاند و معصومان به دوری از آنان دستور دادهاند.
3-1. شیطان، سلسلهجنبان زنجیرهی خرافهفکنی: در طول تاریخ، خرافهگویی همواره دستمایه مشرکان و فرصت طلبان بوده است و از آن برای رسیدن به اهداف شوم خود، بهرهها بردهاند.
خرافهگویی در دورهها و جوامع مختلف، با توجه به اقتضای زمان و مکان، شکل و حالت خاصی داشته است (سبزواری، محمد، الجدید فی التفسیر القرآن المجید، 3، 97؛ رازی، محمد بن عمر فخر الدین، التفسیرالکبیر، 12، 109؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف فی الحقایق غوامضالتنزیل، 1، 684؛ میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشفالاسرار وعدةالابرار، 3، 248؛ مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیرالمراغی، 7، 44؛ الزحیلی، وهبة، المنیر، 7، 85 ؛ ابنالکثیر، ابیالغداء الحافظ، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 2، 173).
مردم در زمان جاهلیت، بسیاری از اعمال خرافی ـ از قبیل: زنده به گور کردن دختران، قربانی کردن فرزندان، مثله کردن و... ـ را جایز میشمردند. خداوند، پس از ذکر سرنوشت شوم مشرکان، یکی از عوامل گمراهی آنان را ترویج اعمال خرافی و انحرافات در جامعه میداند و میفرماید:
«[مشرکان] غیر از او (= خدا)، جز [بتهاى] مؤنّث را (بعنوان پرستش) نمىخوانند، و جز شیطان سرکش را نمىخوانند * خدا او را از رحمت خویش دور ساخت؛ و [شیطان] گفت: «حتماً از بندگانت سهم معیّنى خواهم گرفت * و حتماً آنان را گمراه مىکنم؛ و قطعاً آرزومندشان مىسازم؛ و البته آنان را (به اعمال خرافى) فرمان مىدهم، پس حتماً گوشهاى دامها را مىشکافند، و البته به آنان فرمان مىدهم، پس قطعاً آفرینشِ خدا را تغییر مىدهند.» و هر کس جز خدا، شیطان را به سرپرستى برگزیند پس بیقین، با ضرر آشکارى زیان دیده است * [شیطان] به آنان وعده مىدهد؛ و آرزومندشان مىسازد؛ در حالى که شیطان جز فریب، به آنان وعده نمىدهد * آن [پیروان شیط] ان مقصدشان جهنّم است؛ و هیچ راه فرارى از آنجا نمىیابند»؛ (نساء / 117 ـ 121).
شیطان در این آیات برنامههای خویش را بر میشمرد و برای به انجام رساندن آنان سوگند یاد میکند که از هیچ تلاشی فروگذاری نکند. یکی از مهمترین برنامههای وی برای گمراهسازی انسان، دعوت به اعمال خرافی، انحرافات و تغییر تفکر توحیدی در جامعه است. او برنامههایش را چنین ترسیم میکند:
الف) گمراه کردن برخی بندگان: او میداند که قدرت گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد و تنها افراد مشرک و هوسباز و با ایمان ضعیف در برابر او تسلیم میشوند Gوَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاًF.
ب) انحراف و گمراه نمودن GلَأُضِلَّنَّهُمْF.
ج) سرگرم ساختن افراد با آرزوهای دور و دراز و رنگارنگ GلَأُمَنِّیَنَّهُمْF.
د) دعوت به اعمال خرافی و انحرافات: از جمله شکافتن گوشهای چهارپایان Gوَلَأَمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِF.
هـ) وادر کردن به تغییر آفرینش پاک خدایی Gوَلْأَمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِF.
این برنامهها گویای آن است که شیطان، نقشهای ویژه برای استفاده از این بیماری در جامعه دارد و از این بیماری ـ به طور خاص ـ برای گمراهی افراد استفاده میکند (ر.ک. به: بقره / 168 ـ 177؛ آل عمران / 65 ـ 74،149؛ انعام / 118 ـ 155؛ اعراف / 27 ـ 34، 138 ـ 206؛ انفال / 1 ـ 38؛ هود / 109 ـ 123؛ نحل / 114 ـ 118).
3-2. محرومیت مردم از نعمتها و برخورداری انحصارطلبان؛ با بدعت و خرافهفکنی: انحصار طلبان و دنیاگرایان، همواره در طول تاریخ، با بدعت و خرافهفکنی در دین، به چپاول مادی ومعنوی مردم پرداختهاند و با این گونه ترفندها، عرصه را بر مردم تنگ و نعمتها را به خود تخصیص دادهاند. این گروه در عصر جاهلیت و بعد از آن، با بدعتهای متفاوت در دین، نعمتهای دنیوی، حیوانات (الجدید فی تفسیر القرآنالمجید، 3، 97؛ تفسیرکبیر، 12، 109؛ الکشاف، 1، 684؛ کشف الاسرار وعدةالابرار 3، 248؛ تفسیرمراغی، 7، 44؛ المنیر 7، 85؛ ابن الکثیر، 2، 173) و ... نعمتها و امکانات را منحصر به خویش میدانستند و به دیگران اجازه استفاده نمیدادند و همواره آنان را مورد تحقیر و تمسخر قرار میدادند.
Gمَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَائِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَF؛ (مائده/ 103) «خدا هیچ (ممنوعیتى، در مورد) حیوان گوشْ شکافته بارور، و شتر آزاد بارور، و گوسفند بارور، و حیوان نرینه حمایت شدهاى، قرار نداده است؛ و لیکن کسانى که کفر ورزیدند، بر خدا دروغ مىبندند؛ و اکثر آنان خردورزى نمىکنند».
3ـ3. بدعت وخرافه فکنی، سهمگینترین جنایت: بدعت و خرافه فکنی از سهمگینترین جنایتهایی است که دنیاجویان برای رسیدن به اهدافشان از آن بهره میبرند.
اهل بدعت، بارها در عرصه اجتماع، از زمان رسول اکرم تا کنون، خواستار تعویض یا تغییر ضروریات دین شدهاند. برای نمونه بارها درخواست تعویض یا تغییر قرآن را از پیامبر اکرم مینمودند و خود در این زمینه در بین اذهان عمومی تفسیر به رای و قرآن را مطابق امیال و اهدافشان تفسیر مینمودند. هدف آنان از تقاضای تعویض قرآن، بر چیده شدن کتاب الهی بود، چرا که با این عمل، اسلام به معنای حقیقی از بین میرفت و اسلامی که آنان اراده میکردند، به وجود میآمد. هدف آنان از تقاضای تغییر قرآن نیز تطبیق آیات مخالف با اهداف و امیال آنان بود، اما خداوند در جواب آنان فرمود:
Gفَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَF؛ (یونس/17) «و چه کسى ستمکارتر است از کسى که بر خدا دروغ بسته، یا آیات (و نشانههاى) او را دروغ انگاشته است؟! براستى که خلافکاران رستگار نخواهند شد»).
قرآن با لحنی قاطع پاسخ میدهد که «تبدیل» و «تغییر» در اختیار پیامبر نیست. به راستی که چه افکار پست و خامی را در سر میپروراندند، زیرا پیامبری را میپرستیدند که پیرو خرافات و امیال نفسانی آنان باشد (تفسیرنمونه، 8، 249).
از دیگر ترفندهای آنان، پرداختن به ادعاهای واهی نزد مردم و ادعای شفاعت بتها و ... بود.
کوتاه سخن آن که، ایجاد بدعت و مسخره کردن اعتقادات دیگران، جنایتی بزرگ است؛ چرا که فرد با فروپاشی و برهم ریختگی شخصیت مواجه میشود، به پوچی و نیستی میگراید و از خود بیگانه میگردد و این جنایتی بس عظیم و سهمگین است (ر.ک. به: بقره/ 114؛ اعراف/ 37 ـ 39؛ هود/ 19 ـ 22؛ ملک/ 26 ـ 29).
ج) راهکارهای تامین بهداشت روانی در برابر بیماریهای اعتقادی در اجتماع
1ـ گسترش فرهنگ پرستش خدای مهرگستر( توحید گرایی)
جهانبینی درست و توحیدگرایی ساختار ذهنی افراد را وسعت میبخشد و قابلیت، ظرفیت و توان تفسیر و تحلیل شناختی افراد را بهبود میبخشد و به دین ترتیب توانایی کل نگری اشخاص افزایش مییابد. این شناختها باعث میشود انسان، جهان هستی را مجموعهای بیارتباط، تصادفی، بینظم و بدون علت نداند، بلکه جهان را پدیدههای نظاممند، پیچیده و دارای قانون ببیند که حتی در پس پدیدههای به ظاهر ناخوشایند و متناقض آن، نوعی اراده، تدبیر و معنا نهفته است. و بدین ترتیب در انسان معتقد به دین، احساس آشفتگی و رها شدگی ایجاد نمیشود.
با اعتقاد به توحید، اعتقاد به مصلحت الهی در افراد شکل میگیرد و این باعث میشود شخص در برابر واقعیات زندگی و وقایع غیر قابل کنترل (مانند: بیماری، بلایای طبیعی، از دست دادن عزیزان و بسیاری از عوامل فشار زای بیرونی) به سادگی دچار آشفتگی روانی نگردد و انسجام شخصیتی و بهداشت روانی خود را حفظ کند و از خطرات بیماریهای روانی در امان بماند.
1ـ1. توحید، رمز انسجام نظام: روحیات هر انسانی دائماً در حال تغییر است. قانون تکامل در شرایط عادی، در صورتی که وضع استثنایی به وجود نیاید، انسان و روحیات و افکار او را در بر میگیرد و هر لحظه با گذشت روز، ماه و سال، زبان و فکر و سخنان انسانها را دگرگون میسازد. اگر با دقت بنگریم، هرگز نوشتههای یک شخص یکسان نیست، بلکه آغاز و انجام یک کتاب، تفاوت دارد؛ مخصوصاً اگر کسی در دوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد؛ حوادثی که پایه یک انقلاب فکری و اجتماعی و عقیدهای همه جانبه را پیریزی مینماید. او هر اندازه که سعی نماید سخنان خود را یکسان، یکنواخت و مثل گذشته تحویل دهد؛ قادر نخواهد بود. اما قرآن، کتابی توحیدی است که در مدت 23 سال طبق نیازمندیهای تربیتی مردم، در شرایط و ظروف کاملاً مختلف، نازل گردید. کتابی است که درباره موضوعات کاملاً متنوع سخن میگوید. قرآن مانند کتابهایی نیست که یک موضوع خاص اجتماعی، سیاسی، فلسفی، حقوقی یا تاریخی را تعقیب میکنند، بلکه گاهی درباره توحید و اسرار و آفرینش و زمانی درباره احکام، قوانین و آداب و سنن و گاهی درباره امتهای پیشین و سرگذشت تکان دهنده آنان سخن میگوید و زمانی مواعظ، نصایح، عبادات و رابطه بندگان با خدا را مطرح میسازد.
چنین کتابی ممکن نیست خالی از تضاد و تناقض و نوسانهای زیاد باشد، اما هنگامی که به قرآن مینگریم، همه آیات آن را هماهنگ و خالی از تضاد و ناموزونی میبینم. بنابراین درمییابیم که این کتاب، زاییده افکار انسانها نیست؛ بلکه از ناحیه خداوند یگانه است و خداوند متعال، برای برقراری انسجام نظام و لزوم توحیدگرایی در نظام، همگان را به پذیرش توحید، فرا میخواند و وجود توحید را در نظام هستی لازم میشمارد (آلعمران/ 1 ـ 9؛ انعام/ 38 ـ 39؛ طه/ 4؛ انبیاء/ 92 ـ 93؛ فصلت/ 9؛ دخان / 6 ـ 9).
قرآن کریم، توحید را رمز انسجام و یکپارچگی نظام و شرک و بیگانگی از توحید را منشأ اختلافات و فروپاشی نظام بر میشمرد. Gأَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراًF؛ (نساء / 82) «و آیا در قرآن تدبّر نمىکنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مىیافتند».
در کتاب الهی، تضاد و اختلافی یافت نمیشود و از هر گونه تناقض عاری است؛ چرا که آفرینندهاش خداوند یگانه است که آن را برای سعادت و کمال جوامع بشری نازل فرموده است و لازمه این هدف آن است که این کتاب، انسجام جوامع را در نظر داشته باشد و بشر با اندیشیدن و عمل بدان، موجبات وحدت و انسجام نظام خویش را فراهمآورد (ر.ک. به: المیزان فی تفسیر القرآن، 5، 20؛ نمونه، 4، 28 ـ 30).
2ـ1. نفی هرکژی وکژ اندیشی با حرکت توحیدی
بشر باید برای نجات خود از وسوسههای شیطانها و کژاندیشان و هدایت و رسیدن به صراط مستقیم، دست به دامان لطف پروردگار یگانه بزند و به ذات پاک او تمسک جوید؛ چرا که هدایت و سعادت وی در گرو قرآن و فرامین خداوند یگانه است و این قرآن است که هر گونه کژی و کژاندیشی را نفی کرده و بشریت را به صداقت و راستی فرا میخواند.
Gوَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍF؛ (آلعمران/ 101) «و چگونه کفر مىورزید، در حالىکه شمایید که آیات خدا بر شما خوانده مىشود، و فرستاده او در میان شماست؟! و هر کس به خدا تمسّک جوید، پس بیقین به راه راست، رهنمون شده است».
مراد از «کفر» در جمله Gوَکَیْفَ تَکْفُرُونَF، کفر بعد از ایمان است و جمله Gوَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْF، کنایه از امکان اعتصام به آیات خدا و به رسول در اجتناب از کفر، میباشد. جمله Gوَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِF به منزله کبرای کلی است برای این مطلب و همه مطالب نظیرآن و مراد از هدایت به سوی صراط مستقیم، راه یافتن به ایمانی ثابت است؛ چون چنین ایمان، صراطی است که نه اختلاف می پذیرد و نه تخلف. صراطی است که سالکان خود را جمع نموده و از انحراف آنان جلوگیری مینماید و در این که با تعبیر ماضی محقق Gفَقَدْ هُدِیَF، مطلب را محقق نمود و فاعل را حذف کرد، دلالتی است بر این که این فعل، خود به خود ایجاد میشود و هدایت حاصل میشود. به عبارت واضحتر، هر کسی که به خدا تمسک و اعتصام جوید، هدایتش قطعی است (ر.ک. به: المیزان فی تفسیر القرآن، 3، 365).
این جمله در حقیقت اشاره به این است که اگر دیگرانی که در مسیر توحید نیستند دچار انحراف شوند، جای تعجبی نیست؛ تعجب از این است که افرادی که پیامبر را میان خود میبینند و دائماً با عالم وحی در تماس هستند، چگونه ممکن است گمراه شوند. مسلماً اگر چنین اشخاصی گمراه شوند، مقصر اصلی خود آنان هستند و مجازاتشان بسیار دردناک خواهد بود. این حاکی از آن است که جایی که تفکر توحیدی حکمفرمایی کند، کژی و کژاندیشی جایگاهی نخواهد داشت، چون توحید، با کژگرایی تناقض دارد و همواره با صداقت و راستی همراه است (سید قطب، ج 1، ص 438؛ نمونه، 3، 24).
3ـ1. ایمان به حضور هستیگستر خدا، نفی زمینه تهدید و تطمیع: بندگانی که به توحید و حضور هستیگستر خدا ایمان دارند، با تهدیدها و تطمیعها تسلیم نمیگردند، چون خدا را یار و یاور و اعتماد و ایمان به او توشه راه خویش میدانند.
مسلمانان در صدر اسلام، همواره مورد تهدید و تطمیع قرار میگرفتند، اما نه تنها تسلیم خواستههای دشمنان نمیشدند؛ بلکه استقامت و پایمردی از خود نشان میدادند و به تمام امیال کاذب دنیوی، پشت میکردند.
روحیه مسلمانان در جنگها چنان اعجابآور بود که برخی از دشمنان هم به آن اذعان داشتند؛ این که چگونه عدهای با تعداد و امکانات اندک، با عزمی راسخ و روحیهای آکنده از عشق و اعتماد به خدا و رسولش پیروزیهای متعددی کسب و جامعهای اسلامی پایهگذاری کردند!
Gالَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ * إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَF؛ (آل عمران/ 173 ـ 175) «(همان) کسانى که (برخى از) مردم، به آنان گفتند: «که مردمان براى (حمله به) شما گرد آمدهاند؛ پس، از آنان بترسید» و[لى این سخن] ، بر ایمانشان افزود، و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و [او] خوب کار سازى است.» * و با نعمتى از جانب خدا و بخشش (او، از میدان نبرد) بازگشتند، در حالى که هیچ بدى (و آسیبى) به ایشان نرسیده بود؛ و خشنودى خدا را پیروى کردند؛ و خدا داراى بخششى بزرگ است * این فقط شرور (شیطان صفت) است، که پیروانش را مىترساند. پس اگر مؤمنید، از آنان نترسید؛ و از (عذاب من) بترسید».
4 ـ1. توحید، رمز آزادی و سلطه ناپذیری انسان: توحید گرایان، هیچ گاه خود را اسیر و بنده شرک و سلطهپذیری و امیال دنیوی نمیکنند و همواره با این پدیدهها مبارزه میکنند و فقط به تنها معبودشان تمسک میجویند (طلاق/ 2 ـ 3) و در مشکلات از او یاری میجویند. خداوند متعال به پیامبراکرم در برابر روگرداندن برخی از افراد از حق و چنگ زدن به دامان سلطه گران، میفرماید:
Gفَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِF؛ (توبه/129) «و اگر (مردم) روى برتافتند، پس بگو: خدایى که هیچ معبودى جز او نیست مرا بس است؛ تنها بر او توکّل کردم؛ و او پروردگار تخت بزرگ (جهاندارى و تدبیر هستى) است».
جمله Gلاَإِلهَ إِلَّا هُوَF در مقام بیان علت برای حکم «وجوب متابعت» از آن جناب است، زیرا او از همه اسباب ظاهری قطع نظر و به خدا اعتماد و توکل کرد. جمله Gعَلَیْهِ تَوَکَّلْتُF که حصر را میرساند، تفسیری است که جمله Gحَسْبِیَ اللّهُF را که التزام به دلالت بر معنای توکل دارد، تفسیر مینماید و توکل این است که بنده، پروردگار خود را وکیل و مدبر امور خود بداند (فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، محجةالبیضاء، 7، 377؛ انصاری، ابیاسماعیلعبدالله، منازل السائرین، 75). این که به جای «فتوکل علی الله»، جمله Gفَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُF را آورد، بدین سبب است که رسول گرامی را ارشاد نماید، به این که باید همواره توکلش بر خدا باشد و با یاد این حقایق است که معنای حقیقی توکل روشن میشود. جایی که عرش و عالم بالا و جهان ماورای طبیعت با آن عظمتی که دارد، در دست قدرت و تحت حمایت و کفایت اوست، چگونه بندهاش را تنها گذارد و او را یاری ننماید؟! مگر قدرتی در برابرش تاب مقاومت دارد و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او مقصود میشود؟
2ـ راهکارهای درمان نفاق ودورویی دراجتماع
2ـ1. مقابله با دوچهرگان (منافقین)
الف) وظیفه حاکم شرع در برابر منافقان: گرچه اهل نفاق، مستحق عذاب دنیوی و اخرویاند، ولی اگر دشمنی خود را ظاهر سازند و علیه مسلمانان، آشکارا به جنگ و مبارزه بپردازند، حکم بغات و محاربان را دارند و این حکم شامل تمام طاغوتها و فاسدانی نیز که در جامعه اسلامی رعب و وحشت ایجاد میکنند، میشود. مجازات شرعی آنان نیز به تشخیص و اجازه رهبر حکومت اسلامی، مطابق جنایت آنان، اجرا میگردد.
خداوند قیام مسلحانه و آشکار منافقان را که به ناامنی و تشویش اوضاع جامعه میانجامد محکوم میکند و میفرماید:
Gإِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌF؛ (مائده / 33) «کیفر کسانى که با خدا و فرستادهاش مىجنگند و براى فساد در زمین مىکوشند، فقط این است که کشته شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا دستهایشان و پاهایشان، بر خلاف (یکدیگر یعنى یکى از راست و یکى از چپ)، قطع شود؛ یا از سرزمین (خود) تبعید گردند؛ این، برایشان رسوایىاى در دنیاست؛ و در آخرت عذاب بزرگى برایشان است».
ب) وظیفه مردم در برابر منافقان: اگر منافقین دشمنی خود را آشکار نکردند و به صورت پنهانی به کارشکنی، جاسوسی و ترویج فساد و فتنه مشغول باشد، از اجرای برخی احکام و حدود شرعی محفوظ میماند در عین حال برخورد هوشیارانه، دوری از معاشرت با آنان، زیر نظر داشتن آنان، همراه بامشورت علماء و بزرگان و... ، از وظایف مردم درباره آنان به شمار میرود.
ج) خود درمانی نفاق: درمان نوع دیگری از نفاق، به خود شخص برمیگردد. رفع این عوامل دشوار و نیازمند تمرین و ریاضت است، اما اگر انسان به عواقب سوء نفاق بیندیشد، در خواهد یافت که باعث رنج و هلاکت خویش و ضرر دیگران شده است و خود را در دنیا دچار حزن و سرگردانی کرده است و آخرت خویش را از دست داده و هم موجبات خشم خداوند را فراهم آورده است.
این نوع درمان بیشتر برای افرادی مفید است که ضعف ایمان دارند و نادانی باعث ابتلای آنها به نفاق گردیده است؛ این روش حتی در مورد افرادی که مدعی آگاهیاند، میتواند مفید باشد. اگر چنین شخصی، تواناییها و ویژگیهای نهفته در خود را باز یابد و بداند که با کمک اراده، و در سایه تمرین و ممارست، میتواند موفق شود، به سرعت میتواند این رذیله شوم را درمان نماید (حسینی، 164).
د) خود علاجی نفاق از منظر امام خمینی: امام خمینی، درمان نفاق را از دو طریق ممکن میداند.
«الف) تفکر در مفاسد دنیوی و اخروی که مترتب بر این رذیله است. در دنیا اگر مردم، آدمی را به نفاق و دورویی بشناسند و او به این صفت زشت معرفی گردد، از انظار مردم افتاده و رسوای خاص و عام میگردد و در نزد تمام اقران و امثال بیعرض و آبرو میگردد. او را از مجالسشان طرد و شخصیت او را دچار تشویش و پریشان حالی میکنند و در آخرت مکنوناتش، آشکار گشته و با دو زبان از آتش محشور و با منافقین و شیاطین معذب میگردد.
ب) جدیت و کوشش در مقام عمل، برای دور شدن از این صفت زشت و اینکه انسان، مدتی در افعال و اعمال خود مواظبت کند و مراقب حرکات و سکنات خویش باشد و افعال و اقوال خود را در ظاهر و باطن یکسان نماید و تظاهرات و تدلیسات را عملا کنار بگذارد و از خداوند منان در خلال این احوال، توفیق طلب نماید که او را بر نفس اماره مسلط گرداند و در این اقدام و علاج با او همراهی فرماید» (خمینی، روح الله، اربعین، 136 ـ 137).
2-2. مبارزه با طبقهگرایی و اشرافیت بر پایه اصالت زور و زر: یکی از مهمترین زمینههای پرورش نفاق در اجتماع، طبقهگرایی و اشرافیت است. منافقان برای در دست داشتن قدرت، ثروت و اشرافیت بر دیگر طبقات، از هیچ تلاشی دریغ نمیورزند و به کسی اجازه ورود به باند قدرت و ثروت را نمیدهند تا خود همیشه عزیز و مومنان ذلیل بمانند؛ غافل از این که «ان العزة لله ولرسوله وللمومنین».
برای مبارزه با طبقهگرایی و اشرافیت برپایه اصالت زور و زر، باید اقداماتی انجام گیرد. ابتدا باید طرز تفکر خود برتر بینی منافقان، که ناشی از غرور و تکبر از یک سو و گمان به استقلال در برابر خداوند متعال از سوی دیگر میباشد، اصلاح گردد. از اینرو لازم است نگاهی به صدر اسلام بیفکنیم. آنگاه که منافقان دارای قدرت و ثروت بودند و با وجود تمام کارشکنیها و توطئههایشان علیه جامعه نوپای اسلامی، سرانجام مسلمانان برآنان پیروز شدند و قدرت و ثروت ایشان راهی از پیش نبرد و با تشکیل حکومت مسلمانان، قدرت آنان نابود گردید (قطب، سید، فی ظلال القرآن، 6، 580؛ نمونه، 24، 162 ـ 164). قرآن کریم از برخی کارشکنیهای مشرکان و منافقان در برابر مسلمانان چنین یاد میکند:
Gزَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن لَن یُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌF؛ (منافقون/ 7 و 8) «آنان کسانى هستند که مىگویند: «براى کسانى که نزد فرستاده خدا هستند (اموالتان را) مصرف نکنید تا اینکه پراکنده شوند.» در حالى که منابع آسمانها و زمین فقط از آن خداست و لیکن منافقان فهم عمیق نمىکنند * مىگویند: «اگر به مدینه بازگردیم، قطعاً عزیزترین (افراد)، ذلیلترین (افراد) را از آن (شهر) بیرون مىرانند!» در حالى که عزّت فقط براى خدا و براى فرستادهاش و براى مومنان است؛ و لیکن منافقان نمىدانند»).
2-3. برچیدن تبعیضگرایی، انحصارطلبی و امتیازخواهی: تبعیضگرایی و انحصارطلبی از دیگر معضلات اجتماعی است که زمینه رشد نفاق را فراهم میآورد. با از بین بردن آن، بستر رشد نفاق تا حدودی از بین خواهد رفت.
منافقان، همواره خود را برتر از دیگران میبینند و خواستار موقعیتهای ویژه اجتماعی و اقتصادیاند. منشأ این معضل غرور، تکبر، زیادهخواهی و انحصارطلبی آنان است. آنان خود را عاقل و هوشیار و مومنان را سفیه وساده لوح و خوش باور می پندارند. قرآن کریم در برابر این ادعا میفرماید:
Gوَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلکِن لاَ یَعْلَمُونَF؛ (بقره/ 13) «و هنگامى که به آنان گفته شود: «همان گونه که مردم ایمان آورند [شما هم] ایمان آورید.» مىگویند: «آیا همان گونه که سبک سران ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟!» آگاه باشید که فقط آنان سبک سرند؛ اما نمىدانند».
منافقان، افراد پاکدل، حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر اکرم سر تعظیم فرود آوردهاند، سفیه میدانند و شیطنت، دورویی و انحصار طلبی خویش را دلیل بر هوش و درایت میشمرند.
آری! عقل در منطق آنان جایگاهش را با سفاهت تعویض نموده است، لذا قرآن کریم در جواب آنان میفرماید:
Gأَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلکِن لاَ یَعْلَمُونَF.
این نوعی سفاهت است که انسان، خط زندگی خود را مشخص نکند و در میان هر گروهی به رنگ آن گروه درآید و همواره به دنبال انحصارطلبی و تبعیضگرایی و امتیازخواهی باشد و به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چندگانگی را پذیرا باشد و استعداد و نیروهای خود را در طریق شیطنت، توطئه، انحصار طلبی و تخریب روحی دیگران به کارگیرد (نمونه، 1، 95 ـ 96).
از نظر نفاق پیشگان مغرور، مومنان سفیه، خوش باور و سبک سر هستند. آنها برای ایستادگی مؤمنان در برابر تمام مشکلات و مصائب، جز سبک سری و ساده لوحی تفسیری نمیتوانستند ارایه کنند.
3ـ راهکارهای رویارویی با بدعتگذاری و خرافهافکنی در اجتماع
3ـ1. وظیفه مردم و حاکمان: اولین قدم برای برچیدن این پدیده شوم، برائت قلبی و مخالفت با آنان در دل میباشد. این مخالفتها باید به عمل علیه آنان بینجامد. امام صادق7 از قول پیامبر فرمود:
«اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی اظهروا البرائة منهم واکثروا من سببهم والقول فیهم والوقعیة وباهتوهم کیلا یطعموا فی الفساد فی الاسلام ویحذرهم الناس ولایتعلموا من بدعهم ...»؛ «از آنها (اهل بدعت) بیزاری بجویید و به آنها بسیار دشنام دهید و درباره آنان بد گویی کنید و طعن بزنید و ایشان را خفه و وامانده سازید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها دور شوند و از بدعتهای آنان نیاموزند» (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 4، 81).
امام علی7 نیز فرمود:
«من مشی الی صاحب البدعة فوقره، فقد سعی فی هدم الاسلام»؛ «هر کس به سوی بدعت گذار برود و او را بزرگ بدارد، حتماً در نابودی اسلام کوشیده است» (احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، 2، 38).
گام بعدی در ریشهکن کردن این معضل، آگاه سازی مردم نسبت به بدعتها است. این مهم بر عهده بزرگان دین محقق میشود. آنان باید به مردم در زمینه توطئه بدعتگذاران و چگونگی مبارزه با آنان، آگاهی بخشند.
قدم نهایی ـ با توجه به کلام امیر المومنان ـ جنگ سرد با آنان، با نظارت حاکم اسلامی و اندیشمندان، است. باید آنان را در عرصه تاخت و تاز تنها گذاشت و با نوعی جنگ سرد با ایشان، مبارزه کرد تا نقاب از چهره پلیدشان برداشته شود (کافی، 1، 95).
3ـ2. برداشت آگاهانه و منطقی از مفاهیم دینی و پیام وحی (خرافهستیزی و پیرایهزدایی از زلال معارف وحی): بدعتگذاران و خرافه فکنان برداشتهای عاطفی و غیر منطقی از وحی دارند و در تفسیر کلام خداوند، برخی عوامل خارجی را دخالت میدهند و آیات قرآن را آن گونه تفسیر میکنند که با منافع آنها مغایرت نداشته باشد. آنان بلند پروازیها و ادعاهای واهی فراوانی را مطرح و منزلت و جایگاه خود را رفیع میشمرند. قرآن کریم، دسیسههای آنان را افشا مینماید و میفرماید:
Gوَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ * بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ * وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَF؛ (بقره / 80 ـ 82) «و گفتند: «آتش [دوزخ] ، جز چند روزى محدود، به ما نخواهد رسید.» بگو: «آیا پیمانى از جانب خدا گرفتهاید؟! و خدا از پیمانش تخلّف نمىورزد، یا چیزى را که نمىدانید به خدا نسبت مىدهید؟! * آرى کسانى که بدى را بدست آورند، و [آثار] خطایشان آنان را فرا گیرد، پس آنان اهل آتشند؛ در حالى که ایشان در آنجا ماندگارند * و کسانى که ایمان آوردند، و [کارهاى] شایسته انجام دادند، آنان اهل بهشتند؛ در حالى که ایشان در آنجا ماندگارند».
اعتقاد به برتری نژادی ملت بدعت پیشه و اعتقاد به این که آنان تافتهای جدابافتهاند و گنهکارانشان فقط اندکی مجازات میشوند و سپس به بهشت میروند، یکی از دلایل خود برتر بینی آنان است. این امتیاز طلبی با هیچ منطقی سازگار نیست، زیرا هیچ تفاوتی در میان انسانها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خداوند متعال وجود ندارد (ر.ک. به: تفسیر نمونه، 1، 322 ـ 324).
3ـ3. مبارزه با تعصب وگزافه گویی: یکی از مهمترین زمینههای رشد و پرورش بدعت و خرافهفکنی در جامعه، تعصب و گزافهگویی است.
بدعت گذاران و خرافه افکنان با گزافه گویی و تعصب بی جا در جامعه و بیان ادعاهای پوچ و بیاساس، سعی در گمراه کردن مردم و رسیدن به آرزوهای دنیوی خویش دارند. قرآن سعادت را از انحصار طایفهای خاص بیرون میآورد و معیار رستگاری را ایمان و عمل صالح و نژاد پرستی و تعصبهای بیجا را عامل انحطاط معرفی مینماید و میفرماید:
Gوَقَالُوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ * بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ * وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَF؛ (بقره / 111 ـ 113) «و (آنها) گفتند: «جز کسى که یهودى یا مسیحى است، داخل بهشت نخواهد شد.» این آروزهاى آنهاست. بگو: «اگر راست مىگویید، دلیل روشنتان را بیاورید!» * آرى، کسى که چهره [وجود] ش را براى خدا تسلیم کند در حالى که او نیکوکار باشد، پس پاداش او نزد پروردگارش فقط براى اوست؛ و هیچ ترسى بر آنان نیست و نه آنان اندوهگین مىشوند * و یهودیان گفتند: «مسیحیان بر چیز (حقّى استوار) نیستند.» و مسیحیان (نیز) گفتند: «یهودیان بر چیز (حقّى استوار) نیستند.» در حالى که آنان کتاب (خدا) را مىخوانند. کسانى که نمىدانند نیز، همانند سخن آنان گفتند! پس خدا، روز رستاخیز، درباره آنچه همواره در آن اختلاف مىکردند، میان آنها داورى مىکند».
این آیات گوشهای از ادعاهای بیاساس جمعی از یهود و نصاری را که باعث بدعت در اسلام میگشتند، به نظاره میکشانند و سرچشمه اصلی تعصب را که به بدعت و خرافهفکنی میانجامد، نادانی معرفی مینماید، چراکه افراد نادان، همواره زندانی محیط زندگی خود هستند و به دیگران اعتنا نمیکنند (ر.ک. به: آل عمران/ 75 ـ 76؛ توبه / 30 ـ 35).
نتیجهگیری:
قرآن در آیات متعددی به بهداشت روانی انسان در ابعاد فردی و اجتماعی توجه کرده و راهکارهای مؤثری را توصیه کرده است.
منابع
1. ابنکثیر، ابیالفداء الحافظ، ابنکثیر (تفسیر القرآن العظیم)، دارالکتاب العلمیة، بیروت، 1408ق.
2. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، مطبعة مصطفی البانی، مصر، 1355 ق.
3. ابو عوده، عوده خلیل، التطور الدلالی، مکتبة المنار، الاردن، 1405 ق.
4. احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، نشر ستاد جمعه گیلان، گیلان.
5. انصاری، ابی اسماعیل عبدالله، منازل السائرین، انتشارات بیدار، قم، 1381 ش.
6. باقری، جعفر، البدعه، معاونه الثقافیه للمجمع العالمی لاهل بیت:، 1994 م.
7. تمیمی آمدی، عبد الرحمن بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: محمد علی انصاری، تهران.
8. الحر عاملی، محمد بن الحسن، وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، 1391 ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الرابعة، بیست جلدی.
9. حسینی، سید ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، دانشگاه علوم پزشکی، مشهد، 1377 ش.
10. حسینی، سید محمد، دوچهرهگان (نفاق، آفت دین و اجتماع)، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1377 ش.
11. حکیم، محمد باقر، علوم قرآن، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1362 ش.
12. خاتمی، سید احمد ، سیمای نفاق در قرآن، شفق، قم، 1379 ش.
13. خمینی، سید روح الله، اربعین، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1368 ش.
14. رازی، محمد بن عمر فخر الدین، التفسیر الکبییر (مفاتیح الغیب)، مطبعة البهیة المهریة، مصر.
15. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1362 ش.
16. زحیلی، وهبه، المنیر (الاتفسیر المنیر)، دارالفکرالمعاصر، بیروت، 1411 ق.
17. زرقانی، محمد عظیم، مناهل العرفان فی علوم قرآن، دارابن عفان، قاهره، 1422 ق.
18. زرکشی، محمد بن بهادر بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: عبدالرحمان مرعشلی، حمدی ذهبی وابراهیم عبدالله کردی، دار المعرفه، بیروت، 1410ق/1990م.
19. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف فی الحقایق غوامص التنزیل، ادب الحوزه، قم.
20. زنجانی، سید عز الدین، مطارحات حول معیار الشرک فی القرآن، دارالارشاد الاسلامی، بیروت، 1411ق/1990م.
21. سالم، ابراهیم، النفاق والمنافقون فی عهد رسول الله9، مصر، 1367 ق.
22. سبزواری، محمد، الجدید فی التفسیر القرآن المجید، دارالتعارف، بیروت، 1402 ق.
23. سید رضی، خصائص الائمه:، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1406 قمری.
24. سید قطب (1933 م)، فی ظلال القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الخامسة، 1386 ق ـ 1967 م، هشت جلد.
25. صدوق، شیخ ابوجعفر، ابن بابویه محمد بن علی، الخصال، جماعة المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم، 1416 ق.
26. الصغیر، محمد حسین، المستشرقون والدراسات القرآنیه، مرکز النشر مکتب الاعلامی، 1413 ق.
27. طباطبایی، محمد حسین المیزان فی تفسیر القرآن، موسسه الاعلمی، بیروت، ق 1417.
28. طبرسی، محمد بن فضل، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، 1406 ق.
29. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، 1387.
30. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة نبی الاعظم، دارالهادی ودارالسیرة، بیروت، 1415 ق.
31. عتر، نورالدین، علوم القرآن الکریم، دارالخیر، دمشق، 1414 ق.
32. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، المطبعة السلفیة، قاهره، 1380 ق.
33. عسکری، مرتضی، القرآن الکریم وروایات المدرستین، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1415 ق.
34. الفراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق: الدکتور مهدی المخزولی، انتشارات اسوه، قم، 1414ق.
35. فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، محجة البیضاء، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1383 ق.
36. قبلان، عبد الامیر، المنافقون فی القرآن، مطبعة النعمان، نجف، 1308 ق.
37. قطب، سید، فی ظلال القرآن، دارالاحیاءالتراث العربی، بیروت، 1386 ق.
38. القمی، عباس محمد رضا، سفینه البحار و مدینه الحکم والاثار، انتشارات فراهانی، ایران، 1363 ق.
39. القیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر للرافعی، دارالحجرة، قم، 1405 ق.
40. کلینی، محمدبن یعقوب ، اصول الکافی، شرح: محمدباقرکمرهای، اسلامیه، تهران.
41. محقق اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، مکتبة المرتضویة لاحیاء الآثار الجعفریة، تهران.
42. مدرسی، محمد تقی، کلی نواجه النفاق، دار محبی الحسین7، تهران، 1378ش.
43. مراغی، احمد مصطفی، المراغی(تفسیر المراغی)، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1985 م.
44. مغنیه، محمد جواد، الکاشف (التفسیر الکاشف)، دارالعلم للملایین، بیروت، 1981 م.
45. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، دارالکتب اسلامیة، تهران، 1373 ش.
46. میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرارو عده الابرار (تفسیر خواجه عبدالله انصاری) انتشارات امیر کبیر، دمشق، 1361 ش.
47. الهندی، ابن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقول، والافعال، تحقیق: صفوه السقاءوبکری حیانی، موسسة الرساله، بیروت، 1413 ق.
48. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت.
49. یوسفی غروی، تاریخ تحقیقی اسلام، ترجمه: حسینعلی عربی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی;، قم، 1382 ق.
یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، مجمع الفکر اسلامی، قم، 1417 ق.
* . پست الکترونیک: Ahmadifar65@yahoo.com این آدرس ایمیل در مقابل هرزنامهها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید.