واژک رشته‌ای از واج‌هاست که به‌تنهائی معنی ندهد، ولی در یکی از این دو روند به‌کار رود:
   1. در واژه‌سازی
   2. در صرف اسم‌ها (در پارسی نو تنها برای بازشناساندن جایگاه پیوندی یا شناختی اسم.
واژک را در زبان‌شناسی تک‌واژ وابسته نیز می‌نامند، تا آن را از عنصرهائی باز شناسند که در زبان هم در واژه‌سازی و هم به‌عنوان واژ‍‍ۀ مستقل با همان معنا به‌کار بروند (تک‌واژهای آزاد). پس بن در گل‌بن، خانه در چای‌خانه، گون در نیل‌گون، پری در پری‌شب و گاه در دانش‌گاه واژک نیستند، چون به‌همین معنا در پارسی نو به‌عنوان واژ‍‍ۀ مستقل می‌آیند.
واژک‌های پارسی نو را می‌توان به این‌گونه دسته‌بندی کرد:
    * وند
    * آویزه
    * شناسه

تک‌واژشناسی یا صَرف/ ساختِ‌واژه‌ (انگلیسی: morphology) بخشی از دستورِ زبان است که ساختـ(ـارِ) واژه را موردِ تحلیل قرار می‌دهد[۱]. به سخنِ دیگر، ساختِ‌واژه به شناختِ تکواژها و راه‌هایِ هم‌نشینیِ آنها با یکدیگر در قالب‌هایِ نحوی و نیز در واژه‌سازی می‌پردازد. کارِ اصلیِ زبان‌شناس در بررسیِ ساختِ‌واژه‌یِ یک زبان، تجزیهٔ عبارت‌ها و جمله‌ها و دست یافتن به تکواژها و واژه‌ها و سپس دسته‌بندیِ آنها بر اساسِ رده‌هایِ دستوریِ آن زبان می‌باشد.

در زبان شناسی، تک‌واژ شناسی یعنی بازشناسی، تحلیل و توصیف ساختار تکواژها و دیگر واحدهای معنایی در زبان از قبیل کلمات، وندها و هویت دستوری و همچنین تکیه/استرس و بافتار ضمنی (کلمات در واژه نامه موضوع اصلی واژه شناسی می‌باشد.). گونه شناسی مرتبط به شکل و ساختار به نوعی دسته بندی زبان‌ها بر طبق سبکهایی است که بوسیله آن تکواژها در زبان استفاده می‌شوند. یعنی از تحلیلی که تنها تکواژهای مجزا از طریق زبانهای آمیخته(به هم چسبیده)و ترکیبی استفاده می‌نماید که تکواژهای وابسته (وندها) و تا حدودی چند ترکیبی را که تعداد زیادی از تکواژهای جداگانه را به کلمات مجزا خلاصه می‌نماید، استفاده می‌کند.

در حالیکه کلمات به طور کلی به عنوان کوچکترین واحدهای نحوی پذیرفته شده‌اند، واضح است که در بیشتر زبان (نه همه آنها) کلمات می‌توانند با قوانین(گرامر) به دیگر کلمات مرتبط شوند. به عنوان مثال، انگلیسی زبانان می‌توانند تشخیص دهند که کلمات سگ و سگها خیلی زیاد به هم مرتبط هستند- یعنی تنها با تکواژ جمله ساز"هاً که تکواژ وابسته به اسم است و هرگز نیز جدا نمی‌شود. انگلیسی زبانان(زبانی ترکیبی) این روابط را از دانش فنی قوانین شکل گیری کلمه در انگلیسی تشخیص می‌دهند. آنها مستقیماً استنباط می‌کنند که همانطور که جمع کلمه سگ می‌شود سگها جمع کلمه گربه نیز گربه‌ها می‌شود؛ به همین نحو، سگ که می‌شود سگ گیر؛ ظرف می‌شود ظرف شور (بعضاً اینطور است). قوانینی را که متکلمان درک کرده‌اند الگوهای خاصی را منعکس می‌کند (قواعد) به طوری که کلمات از واحدهای کوچکتر تشکیل شده‌اند و چگونه آن واحدهای کوچکتر در فرآیند صحبت کردن متقابلاً اثر می‌کنند. بدین ترتیب، تک‌واژ شناسی شاخه‌ای از زبان شناسی می‌باشد که الگوهای شکل گیری کلمه را در زبان مطالعه می‌کند و درصدد قاعده مند کردن قوانین است که دانش متکلمان آن زبان را شکل دهد. در عوض زبانی مانند چینی تکواژ غیر وابسته (آزاد) را بکار می‌گیرد که منوط به آهنگ، وندهای پس عبارت و ترتیب کلمات به منظور انتقال معنی است.

در زبان چینی از مفاهیم فوق به عنوان گرامر یاد می‌شود که بیانگر تک‌واژ شناسی زبان می‌باشد. آنسوی زبانهای آمیخته، زبانی چند ترکیبی مانند چاکچی کلماتی دارد که از تکواژهای زیادی تشکیل شده‌است:کلمه ""təmeyŋəlevtpəγtərkən از هشت تکواژ t-ə-meyŋ-ə-levt-pəγt-ə-rkən تشکیل شده استکه می‌تواند به اینصورت تفسیر شود

۱.SG.SUBJ-great-head-hurt-PRES.۱,(صدمه- سر- بزرگ) به معنای “ سردرد وحشتناکی دارم”. تک‌واژ شناسی چنین زبانهاییی به هر صامت و مصوتی اجازه می‌دهد که به عنوان تکواژ استنباط شود درست مانند گرامر زبان، استفاده و درک تاریخ تکواژ.

تاریخ تجزیه و تحلیل تک‌واژ شناسی به زبان شناس هند باستان، پانینی بر می‌گردد که ۳،۹۵۹ قانون تکواژ سانسکریت را در کتاب Aṣṭādhyāyī با استفاده از گرامرحامی گردآوری کرد. سنت گرامری یونان در روم باستان نیز در تجزیه و تحلیل تک‌واژ شناسی دخالت داشته‌است. مطالعات تک‌واژ شناسی عرب که توسط مرح الاروه، احمد ب و علی مسعود حداقل به ۱۲۰۰ سال از زمان تولد مسیح برمی گردد. واژه تک‌واژ شناسی را آگوست شلیچر در سال ۱۸۵۹ بوجود آورد.

مفاهیم اساسی [ویرایش]

تفاوت بین این دو مفهوم کلمه به طور تقریبی مهمترین مفهوم در تک‌واژ شناسی است. اولین مفهوم کلمه یعنی مفهوم سگ و سگها همان کلمه اشکال واژه نامیده می‌شود. مفهوم دوم شکل کلمه نامیده می‌شود بنابراین می‌توان گفت که سگ و سگ‌ها اشکال گوناگون همان اشکال واژه هستند. از سوی دیگر سگ و سگ گیر، اشکال مختلف واژه هستند همانطور که آنها به دو نوع مختلف از مفاهیم اشاره دارند. شکل یک کلمه که بر طبق آیین و رسوم قراردادی انتخاب شده‌است جهت بیان شکل متعارف آن است و موضوع اصلی یا گفت آورد نامیده می‌شود.

در اینجا مثالهای از زبانهای دیگر یعنی نقص صوت شناسی مجزای کلمه با یک شکل کلمه تک‌واژ شناسی مجزا منطبق است، وجود دارد. در لاتین یک راه بیان مفهوم عبارت و عبارت اسمی (مانند سیب‌ها، پرتغال‌ها) پسوند '-que' در عبارت اسمی دوم است. مانند «سیب‌ها –پرتغال هاً یک سطح زیاد این سرگشتگی که برخی کلمات وابسته به صوت شناسی یا دگرگونی صدا در زبان آن را بوجود آورده‌اند در زبان کواکولا آمده‌است. در کواکولا، مانند زبانهای بسیار دیگری، روابط معنایی بین اسمها که دربرگیرنده مالکیت و موضوع معنایی است، توسط وندها قاعده مند شده‌است به جای اینکه با کلمات مستقل قاعده مند نباشد. سه عبارت انگلیسی»با باشگاهش«،»باً وابستگی عبارت اسمی را به عنوان یک ابزار مشخص می‌کند. در جمله فوق ضمیر کلمه او رابطه مالکیت را مشخص می‌کند و در زبانهای زیادی از دو یا حتی یک کلمه تشکیل شده‌است. اما ترکیب عطفی برای روابط معنایی در کواوالا به طور اساسی(از نقطه نظر کسانی که زبانشان کواوالا نیست) با ترکیب عطفی در دیگر زبانها تفاوت دارد به این دلیل: وندها از روی صدا شناسی به اشکال واژه متصل نیستند آنها به طور معنایی دارای ارتباط هستند اما در اشکال واژه قبلی. مثال ذیل را ملاحظه نمایید(در کواوالا جملات با «چه» مانند یک فعل انگلیسی، آغاز می‌شود):

kwixʔid-i-da bəgwanəmai-χ-a q'asa-s-isi t'alwagwayu

ترجمه تکواژ به تکواژ: kwixʔid-i-da = clubbed-PIVOT-DETERMINER bəgwanəma-χ-a = man-ACCUSATIVE-DETERMINER q'asa-s-is = otter-INSTRUMENTAL-3SG-POSSESSIVE t'alwagwayu = club.

«مرد سمور دریایی را با چماقش زد.»

یادداشت:

1.     مورد مفعولی موجودیتی را نشان می‌دهد که چیزی به انجام رسیده‌است.

2.     صفات اشاره کلماتی مانند حرف تعریف معین«the»،«این»، «آن» هستند.

3.     مفهوم محور ساختاری نظری است که خارج از محدوده بحث است.

به بیان دیگر، برای کسی که به زبان کواوالا صحبت می‌کنند، جمله شامل کلمات «سمور دریاییش» یا «با باشگاهش» نمی‌شود، در عو ض نشانهٔ -i-da (PIVOT-'the') به یک مرد اشاره دارد و به یک bəgwanəma(مرد) متصل نمی‌شود اما در ع وض به فعل می‌چسبد. نشانه -χ-a (مفعولی-the) اشاره به سمور ریایی دارد که به bəgwanəma متصل است به جای اینکه q'asa (سمور دریایی) متصل باشد و غیره. برای خلاصه کردن بطریقی دیگر: کسی که به زبان کواوالا صحبت می‌کند جمله را متشکل از این کلمات وابسته به صوت شناسی یا دگرگونی صدا در زبان باشد را ملاحظه نمی‌کند:

اخیراً این موضوع در یک نشریهٔ مرکزی توسط Dixonو Aikhenvald (۲۰۰۷)به چاپ رسیده است, که عدم تطابق میان آواشناسی عروضی و تعریف گرامری کلمه را در نقاط مختلف آمازون، بومیان استرالیایی، قفقازی ها, هندواروپایی‌ها، بومیان آمریکای شمالی، آفریقای غربی و دیگر زبان‌های نشانه دار مورد بررسی قرار می‌دهد. ظاهراً تنوع گسترده زبان‌ها، واحدهای زبان شناسی متفاوت و مالکیت ویژگی‌های گرامری کلمه‌های مستقل را به وجود می‌آورد اما آواشناسی عروضی فاقد هر نوع تکواژ وابسته‌است. حالت میانهٔ رقابت قابل توجهی را در تئوری‌های زبان شناسی به وجود می‌آورد.

دستور و ساختار کلمه [ویرایش]

بر طبق نظریه لغت دو نوع قانون تکواژشناسی وجود دارد. بعضی از این قوانین به اشکال مختلف یک کلمهٔ یکسان ارتباط دارد در حالیکه قوانین دیگر با لغات مختلف دیگر در ارتباط است. قوانین نوع اول دستوری و نوع دوم ساختار کلمه‌است. به عنوان مثال در جمع انگلیسی کلمهٔ سگ (Dog) و سگ‌ها (Dogs) قانونی دستوریست و کلمات مرکبی هم چون شکارچی سگ (dog catcher) و یا ظرفشو (dish washer) مثالی از ساختار کلمه می‌باشد. به طور غیر رسمی قوانین ساختار کلمه«شکل کلمات جدید» (یا همان لغات جدید) است در حالیکه قوانین دستوری نتیجهٔ اشکال مختلف (لغت) یا کلمه‌ای یکسان است. تمایزی مشخص میان دو نوع ساختار کلمه وجود دارد: مشتق و مرکب.

مرکب روند ساخت کلمه‌ای است که شامل ترکیب اشکال کلمه‌ای کامل است به صورت شکل مرکب مفرد. dog catcher یک کلمهٔ مرکب است، زیرا هم کلمه Dog و هم Catcher در جایگاه خودشان قبل از ترکیب با یکدیگر, کلمات کاملی هستند و به صورت یک شکل متعاقب عمل می‌کنند. مشتق شامل وندهای وابسته (غیر مستقل) می‌باشد و بدین منظور با افزودن یک وند به یک لغت، لغت جدیدی به وجود می‌آید. مثال آشکار در خصوص این موضوع: کلمه independent که با گذاشتن پیشوند اشتقاقی in- به dependent به وجود می‌آید در حالیکه کلمهٔ dependent خودش از فعل depend گرفته شده‌است. تمایز میان دستور و ساختار کلمه به طور کل واضح نیست. مثال‌های زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد زبان شناسان در خصوص ارائهٔ یک قانون برای دستور و ساختار کلمه با شکست روبرو شده‌اند. در مبحث بعد این تمایز به روشنی توضیح داده می‌شود.

ساختار کلمه بر اساس آنچه که گفته شد روندی است که شامل ترکیب دو کلمهٔ کامل با یکدیگر است و نظر به این موضوع در قوانین دستوری با افزودن پسوند به بعضی از افعال، آن تبدیل به فاعل جمله می‌شود. برای مثال در زمان حال نامشخص فعل (go) رفتن با فاعل I/ We/ You/ They و اسامی جمع استفاده می‌شود در حالیکه برای ضمایر سوم شخص مفرد He /She/ It و اسامی مفرد از فعل (goes) استفاده می‌شود. بنابراین es_ سازندهٔ دستوری است و برای مطابقت با فاعل جمله به کار می‌رود. تفاوت قابل توجه در ساختار کلمه برآیند کلمه‌ای است که ممکن است در منبع طبقه بندی‌های گرامری کلمه تفاوت ایجاد کند در صورتی که در روند دستوری هرگز چنین تغییری را ایجاد نمی‌کند.

نمونه‌ها و نحوی تکواژی [ویرایش]

یک نمونهٔ زبان شناسی، گروه کاملی از اشکال کلمات ربطی است که به یک لغت مربوط است. مثال رایج نمونه‌ها صرف افعال و اسامی است. بر طبق آن اشکال یک لغت ممکن است براحتی در داخل یک جدول تنظیم شود. بر اساس این طبقه بندی دستوری شامل: زمان، صورت، وجه، تعداد، جنس، نقش است. برای مثال ضمایر شخصی در انگلیسی می‌توانند در یک جدول سازماندهی شوند با استفاده از طبقه بندی شخص (اول شخص، دوم شخص، سوم شخص(و تعداد (جمع در مقابل مفرد)، جنس (مونث، مذکر، خنثی)، نقش (فاعلی، مفعولی، ملکی). جزئیات بیشتر را در جدول ضمایر شخصی انگلیسی نگاه کنید. طبقه بندی دستوری گروهی از نمونه‌ها نمی‌تواند دلخواهانه انتخاب شود. بلکه باید مرتبط با نوشتار و گفتار قوانین صرف و نحو زبان باشد. برای مثال شخص و تعداد طبقه بندی است که نمونه‌ها را در انگلیسی تعریف می‌کند. زیرا انگلیسی قوانین تطابقی گرامری دارد که فعل یک جمله را در قالب دستوری به گونه‌ای که با شخص و تعداد آن تطابق داشته باشد به کار می‌برد. به عبارت دیگر قوانین صرف و نحو در انگلیسی تفاوت میان dog و dog catcher را و یا dependent را با independent نشان نمی‌دهد زیرا انتخاب میان دو شکل است که تعیین می‌کند کدام شکل از فعل باید استفاده شود. در مقابل هیچ قانون صرف و نحو ی در انگلیسی تفاوت میان dog و dog catcher و یا dependent و independent را بیان نمی‌کند.

دو مورد اولی هر دو اسم و دو مورد دومی هر دو صفت هستند و به طور کلی شبیه هر اسم یا صفت دیگری عمل می‌کنند. تفاوت مهم میان قوانین و ساختار کلمه اشکال لغت دستوری هستند که به عنوان نمونه شناخته شده‌اند و در قوانین صرف و نحو تعریف شده‌اند، نظر به اینکه قوانین ساختار کلمه الزاماً منحصر به صرف و نحو نمی‌شود. بنابراین قوانین دستوری ربط دهندهٔ صرف و نحو است نه ساختار کلمه. بخشی از تکواژشناسی رابطه میان صرف و نحو و تکواژشناسی را که نحوی تکواژی نامیده می‌شود، پوشش می‌دهد و همچنین قوانین دستوری را با نمونه‌ها ربط می‌دهد نه با ساختار کلمه یا کلمات مرکب.

تک‌واژ گونی [ویرایش]

با توجه به توضیحات بالا، قوانین تکواژشناسی شباهت میان ساختار‌های کلمه را توصیف می‌کند. dog به dogs همچون cat است به cats و dish به dishes . شباهت هر دو گروه از اشکال کلمات به معانی آن‌ها ست. در هر جفت کلمهٔ اول معنی یک«X» می‌دهد در حالیکه گروه دوم معنی دو یا بیشتر X«»می دهد و این تفاوت همیشه از وند –s جمع است که به کلمهٔ دوم متصل می‌شود و این کلید علامت دار تطابق میان ساختار مفرد و جمع است.

یکی از بزرگترین منابع پیچیده در تکواژشناسی تطابق یک به یک میان معنی و شکل پیچیده هر نقش در زبان است. در انگلیسی کلمات جفتی مثل ox/oxen و goose/geese و sheep/ sheep وجود دارد که تفاوت میان شکل مفرد و جمع آنها الگوهای با قاعده یا علامت دار نیستند. تمام حالات با قاعده به s- ختم می‌شوند. بنابراین ساده نیستند.s-در dogs شبیه s- درcats و dishes تلفظ نمی‌شود. این به دلیل وجود آخرین واکهٔ قبل از s- در این کلمات می‌باشد.

این حالات به طور واضح تاًثیر گذاری انتخاب اشکال یک کلمه را نشان می‌دهد که تک‌واژ گونه نامیده می‌شود. قوانین تحمیلی آواشناسی، قوانینی است که در آن صداها در کنار یکدیگر در یک زبان ظاهر می‌شوند و تکواژشناسی اغلب به صورت کورکورانه قوانین آواشناسی را نقض می‌کند که به وسیلهٔ آن برآیند ترتیب صداها در هر زبان در پرسش منع شده‌اند. برای مثال شکل جمع dish با افزودن یک s- ساده در آخر کلمه به وجود می‌آید و نتیجهٔ آن شکل[di ƒs] است

به منظور رهانیدن کلمه، یک حرف صدا دار بین ریشه و نشانه‌های جمع قرار می‌گیرد و نتیجه [dґ∫әz] قواعد مشابهی برای تلفظ –s در dogs و catsبه کار می‌رود که به چگونگی (صدا دار وبیصدا) بودن تک‌واژ ماقبل اخر بستگی دارد.

تک‌واژ شناس ی لغوی [ویرایش]

تک‌واژ شناس ی لغوی شاخه‌ای از تک‌واژ شناس ی می‌باشد که با واژه نامه در ارتباط است، که از لحاظ تک‌واژ شناس ی امکان پذیر می‌باشد و مجموعه‌ای از لغت‌های یک زبان است. همچنان که به طور مقدماتی مربوط به شکل کلمه می‌شود:اشتقاق و ترکیب.

مدل ها [ویرایش]

سه رویکرد اصلی برای تک‌واژ شناس ی وجود دارد که هر یک سعی دارد مشخصات بالا را در روش‌های مختلف تسخیر کند. این سه رویکرد عبارتند از:

1.     تک‌واژ شناس ی بر پایه تک‌واژ، که استفاده از یک ایتم و عملکرد مرتب را باعث می‌شود.

2.     تک‌واژ شناس ی بر پایه لغت، که بهطور طبیعی استفاده از یک ایتم و عملکرد فرایند را موجب می‌شود.

3.     تک‌واژ شناس ی بر پایه کلمه، که به طور عادی استفاده از یک کلمه و الگو را موجب می‌شود.

توجه داشته باشید درست است که روابط اشاره شده بین مفهوم‌های هر ایتم در لیست بسیار قوی می‌باشند اما این روابط کامل نیست.

تک‌واژ شناس ی بر پایه تک‌واژ [ویرایش]

تک‌واژ شناس ی بر پایه تک‌واژ، اشکال کلمه به عنوان ترتیب تک‌واژ ‌ها تجزیه می‌شوند. یک تک‌واژ به عنوان کوچکترین واحد معنی دار از یک زبان تعریف می‌شود. در یک کلمه مانند independentlyمی‌گوییم که تک‌واژ ‌ها in-,depend,-ent,ly می‌باشدdepend ریشه می‌باشد و در این مورد تک‌واژ ‌های دیگر پیشوند‌های اشتقاقی هستند. در یک کلمه مانند dogs می‌گوییم dog ریشه بود و s یک تک‌واژ صرفی است. این روش تجزیه اشکال کلمه در بسیاری (و عجیب ترین)، کلماتی را به حساب می‌اورد که گویا انها از تک‌واژ ‌هایی که بعد از یکدیگر، مانند مهره‌هایی در یک ردیف قرار گرفته ساخته می‌شوند که مورد و ترتیب نامیده می‌شود. بیشتر رویکرد‌های مدرن و پیچیده در سدد نگه داری تک‌واژ می‌باشند در حالی که که مطابقت ناپیوسته، قیاسی و پروسه‌ای دیگر برای نظریه‌های مورد و ترتیب و رویکرد‌های مشابه به صورت مسئله غابض در امده‌اند.

تک‌واژ شناس ی بر پایه تک‌واژ، سه اصل اساسی را مفروض می‌دانند:

1.     فرضیه تک تک‌واژ طبق نظربادنیو((baudoin s :ریشه‌ها و بند‌ها در این فرضیه وضعیتی مشابه دارندکه تک تک‌واژ نامیده می‌شود.

2.     فرضیه مشخصه‌های تک‌واژ ‌های پایه طبق نظربلام فیلد) :(bloomfield s از انجا که تک‌واژ ‌ها مشخصه‌هایی دو جنبه‌ای دارند، به همین دلیل آنها را هم از ساختار صوت شناسی وهم معنایی می‌توان بررسی کرد.

3.     فرضیه تک‌واژ ‌های معنایی طبق نظربلام فیلد) (bloomfield s: تک‌واژ ‌ها، بند‌ها وریشه‌هایی که در وند جریان زبان هستند و امروزه از انان استفاده می‌گردد، در لغت نامه نگهداری می‌شود.

تک‌واژ شناسی بر پایه تک‌واژ دارای دو ویژگی است که توسط بلام فیلدن Bloomfieldian))و هاکتینHockettian))بیان شده‌است. در سال ۱۹۹۳ توسط بلام فیلدن و در سال ۱۹۴۷ توسط هاکتین)

بلام فیلد، تک‌واژ کوچکترین واحد معنا داراست، اما خودش معنا ندارد. برای هاکت، تک‌واژ ‌ها عنصر معنی داری هستند که شکل عنصر نیستند. برای او، تک‌واژ‌های جمعی وجود دارد با واژگونه –s و-en و-ren و.......

در نظر تک‌واژ شناس ی بر پایه تک‌واژ، این دو دیدگاه در روش غیر اصولی ترکیب شده‌اند، به طوری که یک نویسنده امکان دارد درباره «تک‌واژ جمع» و «تک‌واژ –s» در همان جمله صحبت کند، اگرچه این‌ها چیزهای مختلفی هستند.

تک‌واژ شناس ی بر پایه لغت [ویرایش]

تک‌واژ شناس ی بر پایه لغت (معمولا) رویکرد فرایند و ایتم است. به جای تجزیه شکل کلمه به عنوان مجموعه‌های پشت سر هم گفته می‌شود که شکل کلمه نتیجه به کار گیری قواعدی می‌باشد که شکل کلمه (فورم یا ریشه کلمه) جهت ایجاد کلمه جدید تغییر می‌دهد. قواعد صرفی ریشه می‌گیرند، ان‌ها را همچنان که نیاز به قاعده دارند تغییر می‌دهند و نتیجه تشکیل یک کلمه‌است. قاعده اشتقاقی ریشه را می‌گیرد و آن را بر اساس نیاز تغییر می‌دهد و نتیجه یک ریشه حاصل می‌شود. یک قاعده ترکیبی اشکال کلمه (فورم کلمه) را می‌گیرد و به طور مشابه نتیجه یک ریشه ترکیبی است.

تک‌واژ شناس ی بر پایه کلمه [ویرایش]

تک‌واژ شناس ی بر پایه کلمه (معمولا) رویکردی کلمه و الگو است. این نظریه، الگو‌ها را به عنوان مفهومی مرکزی در نظر می‌گیرد. به جای بیان قواعد برای ترکیب تک‌واژ ‌ها داخل شکل کلمه یا ایجاد فورم کلمه از ریشه‌های کلمه بر اساس تک‌واژ شناس ی تعمیم دادن را بیان می‌کند که بین اشکال الگوهای صرفی جای می‌گیرد. نکته مهم این رویکرد، این است که بیان بسیاری از چنین تعمیم‌هایی با هر کدام از رویکردهای دیگر مشکل است. مثال‌ها معمولا از زبان‌های ترکیبی گرفته می‌شود، جایی که «قسمتی» از کلمه داده می‌شود که بر اساس نظریه که تک‌واژ صرفی نامیده می‌شود، با ترکیبی از مقوله گرامری مطابقت دارد. به عنوان مثال،«سوم شخص جمع» بر اساس نظریه فوق معمولا هیچ مسئله‌ای با این حالت ندارد. نظریه‌های فرایند وایتم، به عبارت دیگر اغلب در مواردی مثل اینهاباعث در هم شکنندگی است، زیرا همه انها فکر می‌کردند که دو قاعده جداگانه خواهد داشت، یکی برای سوم شخص و دیگری برای جمع، اما تشخیص میان انها سرانجام ساختگی می‌باشد. رویکرد‌های کلمه والگو که این‌ها مانند کلمات کامل عمل می‌کنند به وسیله قواعد قیاسی به یکدیگر مربوط می‌شوند. کلمات را می‌توان بر اساس الگویی که انها سازگاری دارند دسته بندی نمود. این روش‌ها هم برای کلمات موجود و هم برای کلمات جدید به کار می‌روند. به کار گیری الگوی متفاوت از الگویی که از لحاظ تاریخی استفاده شده‌است را می‌توانبه کلمه جدید تبدیل نمود، مانندolder به جای elder.(که older الگوی عادی از صفت‌های تفضیلی پیروی می‌کند)و cows به جای kin (که cows مناسب با الگوی منظمی از شکل جمع می‌باشد).

گونه شناسی تک‌واژ ی [ویرایش]

در قرن نوزدهم فیلسوفان طبقه بندی کلاسیک زبان‌ها را برطبق تک‌واژ هایشان ابدا نموده‌اند. بر طبق این گونه شناسی بعضی زبان‌ها جدا شده‌اند وتک‌واژ ‌های کمی دارند یا تک‌واژ ندارند. دیگر زبان‌ها ترکیبی هستندو کلماتشان منجر به تعداد زیادی جدا شدنی می‌شوند در حالی که دیگر کلمات هنوز صرفی یا ترکیبی هستند، زیرا تک‌واژ ‌های صرفی به یکدیگر ترکیب می‌شوند. این عمل منجر به یک تک‌واژ بی معنی می‌شود که چند بخش اطلاعات را منتقل می‌نماید. مثل کلاسیک از یک زبان جداگانه چینی است. مثال کلاسیک از زبان ترکیبی ترکی است؛ هم لاتین وهم یونانی مثال‌های کلاسیک از زبان‌های ترکیبی می‌باشند.

ملاحظه تنوع زبان‌های دنیا روشن می‌شود که این طبقه بندی هرگز واضح نیست و بسیاری از زبان‌های مناسب با هیچ یک از این نوع‌ها نمی‌باشد و بعضی در بیشتر از یک روش تناسب دارد. در هنگام ملاحظه زبان‌ها سلسله‌ای از تک‌واژ ‌ها ی پیچیده زبان ممکن است سازگار باشند. سه مدل از ریشه تک‌واژ شناسی از تلاش تا تجزیه زبان‌ها که هماهنگی کمتر یا بیشتر ی یا مقوله‌های مختلف دارند. از لحاظ طبیعی ترتیب و ایتم با زبان‌های ترکیبی سازگاری دارند. در حالی که در عملکرد فرایند ایتم و عملکرد و الگو و کلمه معمولا زبان‌های ترکیبی مورد مخاطب هستند.

همچنین خواننده باید توجه داشته باشد که تک‌واژ گونه‌های کلاسیکی عموما برای تک‌واژ شناسی صرفی به کار می‌روند. ترکیب بسیار کمی در رابطه با شکل گیری کلمه وجود دارد. ممکن است زبان‌ها در شکل گیری کلمه شان به صورت نحوی یا تحلیلی یا تجزیه‌ای با توجه به روش ترجیح داده شده از اندیشه‌های بیانی که صرفی نیستند طبقه بندی شوند. خواه با استفاده از شکل کلمه (مصنوعی)یا با استفاده از عبارت‌های نحوی.

کوچک‌ترین/ حدّاقل واحدهای معنی‌دار در زبان‌ها [ویرایش]

یکی از مسئله‌های اساسی در هر علمی، تشخیص و شناسایی حدّاقل واحدها یا جزءهای موجود است، به صورتی که، همهٔ ساختارها[۲] و واحدهای پیچیده‌تر آن علم را بتوانیم با ترکیب آن‌ها بسازیم. در مورد زبان‌های طبیعی، هر چند در نظر اوّل چنین می‌نماید که کلمات نقش مجموعهٔ حدّاقل واحدها و بلوک‌های ساختمانی را دارند، در واقعیّت و عمل اینگونه نیست.

درباره‌یِ واژه‌یِ «ساختِ‌واژه» [ویرایش]

در ترجمه‌یِ اثرهایِ علمیِ غربی، برایِ بسیاری از واژه‌ها در کتاب‌هایِ گوناگون برابرهایِ متفاوتی می‌بینیم. این مسأله در کتاب‌هایِ زبان‌شناسی تا اندازه‌ای مشکل‌زا شده‌است و در فهمِ عمومیِ مفهوم‌هایِ علمیِ اِستانده (=استاندارد) آشفتگیِ نگران‌کننده‌ای رقم می‌زند. برای این مفهوم در فارسی برابرهایِ ساخـتْـواژه، ساخـتْـواژ، ساختِ‌واژه، واژه‌سازی، واژه‌شناسی، صَرف، تصریف، سازه‌شناسی، تَکواژشناسی، ساختِ صرفِ زبان، ساخت، نظامِ واژه‌سازی، ساخت‌شناسی و ریخت‌شناسی نیز به کار بُرده شده است[۳].

روشن است که برایِ ایجادِ یک فضایِ علمی، نیازِ جدّی به بازنگری و اِستانده‌سازیِ این برابرهاست. واژه‌یِ فرانسه‌یِ morphologie (انگلیسی: morphology) در دانش‌هایِ دیگر برایِ نمونه زیست‌شناسی یا زمین‌شناسی هم کاربرد دارد و به ریخت‌شناسی برگردانده می‌شود. این برابر در زبان‌شناسی چندان گویا نیست؛ چرا که در زبان‌شناسی درونِ پوسته‌یِ ریختِ واژه فرورفته و با شکافتنِ واژه، به عنصرهایِ ریزتر می‌پردازیم. از میانِ برابرهایِ یادشده، واژه‌سازی، واژه‌شناسی، سازه‌شناسی و ساخت‌شناسی به‌راستی رساننده‌یِ معنا هستند. هرچند واژه‌سازی و واژه‌شناسی در نوشته‌هایِ بزرگانی چون دکتر حسنِ رضاییِ باغ‌بیدی و پروفسور دادخدا سِـیم الدّین‌اُف، زبان‌شناسِ بزرگِ تاجیک، به کار گرفته شده‌اند، امّا در کتاب‌هایِ زبان‌شناسی بیشتر از ساختواژ(ه) بهره برده شده. ناگفته نمانَد که واژه‌یِ صرف که از دیرباز در دستورِ سنّتی و به پیروی از دستورنویسی برایِ عربی کاربرد داشته، امروز نیز در آثار استادانی چون دکتر محسنِ ابولقاسمی به کار بُرده می‌شود. یادآور می‌شود که «صَـرف» معناهایِ بسیار جاافتاده و کهنِ دیگری نیز در زبان‌شناسی دارد؛ یعنی conjugation به معنایِ «صرفِ فعل» و declension و inflection هر دو به معنایِ «صرفِ نام (= اسم و صفت)». کسانی که صرف را در معنایِ morphology به کار می‌بَرند، برایِ «صَـرفِ فعل» همان «صرف» و برایِ «صرفِ نام»، هم از «صرف» و هم از «تصریف» استفاده می‌کنند. روشن است که این نام‌هایِ مشترک بی‌دلیل از شفّافیتِ فضایِ علمی می‌کاهد. همانگونه که گفته شد پرکاربردترینِ این برابرها ساخـتْـواژ(ه) است. خودِ این واژه بر اساسِ قاعده‌هایِ ساختِ‌واژه‌ایِ فارسی بی‌معناست! برایِ روشن شدنِ نادرستیِ این واژه به این نمونه توجّه نمایید: برایِ آنکه عبارتِ «خریدْ خودرو» معنایی داشته باشد، باید آن را ترکیب اضافیِ مقلوب گرفت وگرنه در فارسی نمی‌توان دو اسم را به این ترتیب، یعنی با سکونِ (حرفِ آخرِ) واژه‌یِ نخست پشتِ سرِ هم آورد؛ به سخنِ دیگر، این عبارت برابر است با «خودرویِ خرید». حال اگر همین برخورد را با ساخـتْـواژ(ه) داشته باشیم، یعنی آن را تبدیل کنیم به «واژه‌یِ ساخت» یا «واژ ِ ساخت»، عبارت‌هایی خواهیم داشت که معنایِ موردِ نظر ما را نخواهند رساند. دو عبارتِ اخیر دلالت بر «واژ یا واژه‌یِ مربوط به ساختِ چیزی» می‌نمایند، در حالی که منظورِ ما عملِ «تحلیلِ ساختـ(ـار ِ) واژه» است. در توجیهی چنین گفته می‌شود که مانندِ عبارتِ «خریدِ خدمت» (: در دوره‌ای کوتاه می‌شد در ایران به عوضِ خدمتِ سربازی با پرداختِ وجهی مشخّص از این خدمتِ نظامی در زمانِ صلح معاف شد. به این عمل «خریدِ خدمت» گفته می‌شد.) که در گفتارِ عامیانه «خریدْ خدمت» گفته می‌شود، ساخـتْـواژ(ه) نیز، همان «ساختِ واژ(ه)» است. گذشته از آن که «ساختِ واژ» (= ساختارِ واژ) به هر حال بی‌معناست (چون در این مقوله ساختارِ «واژه» بررسی می‌شود و نه ساختارِ «واژ» که خود جزئی از واژه‌است)، باید توجّه داشت که در فارسی حذفِ کسره‌یِ اضافه در چنین موردهایی ویژه‌یِ زبانِ عامیانه‌است و نه زبانِ علمی. باری، هرچند «واژه‌شناسی» یا «واژشناسی» برگردانِ لفظ به لفظ، دقیق و رسایی برایِ morphology هستند، امّا از آن‌جا که پرکاربردترینِ برابرهایِ یادشده ساخـتْـواژ(ه) است، بهتر است همین واژه را اصلاح و به‌عنوانِ برابرِ morphology تنها آن را به کار ببریم. با آوردنِ کسره‌یِ اضافه میانِ دو اسمِ عبارتِ اخیر به «ساخـتِ واژه» می‌رسیم که هم رساننده‌یِ معنایِ «ساختنِ واژه» و هم به معنایِ «ساختارِ واژه» است (توجّه شود که «ساخت» در فارسی به معنایِ «ساختار» هم هست؛ برایِ نمونه در: «این ایده از ساختِ خوبی (= ساختارِ خوبی) برخوردار است»). از آنجا که قرار است عبارتِ «ساخـتِ واژه» به عنوانِ یک واژه به کار رود، می‌توان فاصله‌یِ میانِ دو واژه را نیز به فاصله‌یِ مجازی تبدیل کرد و آن را به‌صورتِ «ساختِ‌واژه» نوشت. بدین ترتیب «واژه‌سازی» را تنها در برابرِ word-formation به کار ببریم (چنان که بیشتر فرهنگ‌ها هم بدرستی همین کار را کرده‌اند) و «صرف» را نیز تنها به جایِ conjugation به معنایِ «صرفِ فعل» و declension و inflection هر دو به معنایِ «صرفِ نام (= اسم و صفت)» به کار بگیریم.

دو لایه‌یِ ساختِ‌واژه [ویرایش]

  • ساختِ‌واژه‌یِ صَـرفی (= صرفِ تصریفی) (انگلیسی: inflectional morphology): همان‌گونه که از نامِ آن پیداست، به ساختارِ فعل‌ها و نام‌ها (= اسم‌ها و صفت‌ها) در هنگامِ صرف شدن می‌پردازد. به عبارتِ دیگر، در ساختِ‌واژه‌یِ صَـرفی به بخشی از واژه پرداخته می‌شود که بطورِ مستقیم با نقشِ نحویِ آن، یعنی نقشِ واژه در جمله، سر و کار دارد. نمونه: «مردها» از دو جزءِ «مرد» و «ـ‌ها» و «می‌روم» از سه جزءِ «می‌ـ»، «رَو-» و «ـَم» تشکیل شده که به نقشِ نحویِ آن‌ها در جمله مربوط‌ند.

هر یک از جزءهایِ یادشده را «واژک» (انگلیسی: morpheme) و در ساختِ‌واژه‌یِ صَـرفی «واژکِ تصریفی» (انگلیسی: inflectional morpheme) می‌گویند[۴].

  • ساختِ‌واژه‌یِ اِشتِـقاقی (= صرفِ اِشتقاقی) (انگلیسی: derivational morphology): به خودِ واژه، فارغ از نقشِ نحویِ آن می‌پردازد. در واقع ساختاری است که از رهگذرِ آن خودِ واژه به دست می‌آید. نمونه: «گلدان» از دو جزءِ «گل» و «ـدان» و «کارخانه» از دو جزءِ «کار» و «خانه» ساخته شده‌است. این بررسی در مقوله‌یِ ساختِ‌واژه‌یِ اِشتِـقاقی طرح می‌گردد. ساختِ‌واژه‌یِ اِشتِـقاقی را «ساختِ‌واژه‌یِ قاموسی» (انگلیسی: lexical morphology) یا «واژه‌سازی» (انگلیسی: word formation) نیز می‌نامند.

هر یک از جزءهایِ یادشده را «واژک» (انگلیسی: morpheme) و در ساختِ‌واژه‌یِ اِشتِـقاقی «واژکِ اِشتِـقاقی» (انگلیسی: derivational morpheme) می‌گویند

واج‌گونه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پرش به: ناوبری, جستجو

واج‌گونه (به انگلیسی: Allomorph) یک واحد زبان‌شناختی برای ساخت مختلف واج است. این مفهوم زمانی اتفاق می‌افتد که یک واحد معنادار می‌تواند بدون تغییر در معنا، در تلفظ تغییر کند .(phonologically) واج‌گونه در زبان شناختی برای توضیح درک تغییرات در تلفظ برای واج‌های خاص هست.

واج‌گونه در پسوندهای انگلیسی [ویرایش]

در زبان انگلیسی واج‌های گوناگونی وجود دارد که در تلفظ تغییر می‌کند اما در معنا بدون تغییر هستند .در زیر مثالهایی مربوط به زمان گذشته و واج‌های جمع می‌باشد .به طور مثال، واج زمان گذشته در زبان انگلیسی ed است. Ed در واج‌های مختلف بسته به محیط آوا شناختی آن ظاهر می‌گردد و می‌تواند با جزء قبل از خودش، همگون باشند به خصوص با جزء‌هایی مانند /d/ و /t/. /ed/یا/Id/ در افعالی که در ریشه ی آخر آن با alveolar stops (/t/ - /d/) است .

  • 'hunted' /hʌntəd/ or 'banded' /bændəd/

/t*/ در افعالی که ریشه آخر آن با واج بی صدا به جز /t/مثل 'fished' /fɪʃt/ /d*/ در افعالی که در ریشه آخر ان با واج صدادار است به جزء/d/ مثل 'buzzed' /bʌzd/ در محدودیت‌های بالا به استثناهای هر قاعده توجه کنید . این یک حقیقت رایج درباره واج است؛ اگر واج بیشترین محدویت را دارد( مثلا بعد از alveolar stop )، جزئی ترین محدودیت، اولین برابری می‌باشد که به دست می‌آید، بنابراین قوانین بالا را می‌توان دوباره چنین نوشت .

  • /əd/ یا /ɪd/ زمانی که ریشه آخر آن alveolar stop( /t/یا (/d/ است.
  • /t/ زمانی که ریشه آخر آن واج بی صدا است .
  • /d/ در جاهای دیگر.

قانون این است که واج /t/ در ریشه ی که آخر آن /t/ باشد نمی‌تواند بیاید و در مقابل ان اگر ریشه آخرش بی صدا باشد . واج /t/،/ed/ تلفظ می‌شود . همچنین واج /d/ در ریشه‌ای که آخر آن /d/باشد نمی‌تواند بیاید زیرا که واج /əd/ در آن اولویت دارد و واج /d/ نمی‌تواند بعد از ریشه‌ای که آخر آن واج بی صدا است تلفظ شود . زیرا واج /t/ بر آن اولویت دارد.

ساختار زمانهای بی قاعده مثل "broke" یا "was/ were" در محدودیت‌های خاص دیده می‌شوند . (زیرا آنها از نظر آیتم‌های واژگانی محدود هستند، مانند فعل break) به صور مثال شما Vāk (voice) را در نظر بگیرید. سه گونه ی واج در ریشه آن می‌باشد که علت آن پسوندهایش می‌باشد . ساختار ریشه آن هم در حالت فاعلی است و هم به صورت جمع که مربوط به ساختار ریشه شناسی واج می‌باشد . Vāk (voice)* Singular Plural* Nominative* /vaːk/ /vaːʃ-as/* Genitive* /vaːʃ-as/ /vaːʃ-aːm/* Instrumental* /vaːʃ-aː/ /vaːɡ-bʱis/* Locative* /vaːʃ-i/ /vaːk-ʂi*/

واج/ ʃ / می‌تواند در ساختار فاعلی آن دیده شود به شرطی که قبل از یک حرف با صدا بیاید . ادغام /e/ و /o/ به /a/ راه حلی است که در حالت فاعلی در ساختار آوا شناسی به آن اشاره نشد، همچنین در حالت فاعلی و کلامی آن، به این دلیل که مربوط به پروسه ی زبان شناختی نمی‌باشد.

تاریخچه [ویرایش]

واج[۱] در زبان‌شناسی کوچک‌ترین جزء مشخص کلام است که جایگزینی آن با جزئی دیگر تفاوت معنایی ایجاد می‌کند. واج‌ها کوچک‌ترین واحدهای آوایی مستقلی هستند که به کمک آنها تکواژها ساخته می‌شود (یک یا چند تکواژ تشکیل یک واژه می‌دهند). مثلاً کلمهٔ «ما» از دو واج «م» (/m/) و «ا» (/A/) تشکیل شده‌است.

نقش عمده واج «جداسازی واحدهای گفتاری از یکدیگر و ایجاد تمایز بین معانی واحدهای گفتاری است» و می‏توان گفت از ترکیب واج‏ها، به عبارت دیگر «از ترکیب واحدهای و قالب‏های صوتی‏ با واحدهای و قالب‏های معنائی، سامانه ارتباط یعنی زبان بوجود می‏آید.[۲]

هر اجتماع زبانی‏ خواه صورت نوشتاری برای زبان خود داشته باشد یا نه از شمار معدودی از واج‏ها استفاده می‏کند که الزاما مشابه واج‌های زبان‌های‏ دیگر نیستند. باصطلاح زبانشناسی همه زبان‏ها واجی هستند یعنی‏ واج‌های هر زبان قابل تجزیه و توصیف می‌باشند و از تجزیه و تشخیص‏ آنها تعداد واقعی واج‏های آن زبان در یک مقطع زمانی مشخص، تعیین و روشن می‌شود. تا امروز معلوم شده‌است که «زبان هاوایی ۱۳ یعنی کمترین واج‏ها و گونه‏ای از زبان‌های قفقازی ۷۵ یا بیشترین واج‌های‏ زبان‏های شناخته شده را دارا هستند».[۳]

واج‌نویسه‌ها در داخل / / نوشته می‏شوند و این سبک برگرفته از سبک‏ واج‌نویسی جونز دنیل[۴] است.[۵]

تلفظ واجها نزد همهٔ گویشوران یک زبان لزوماً یکسان نیست، با این حال این تفاوت‌های تلفظی به معنی وجود دو واج نیست. مثلاً [w] و [v] در زبان فارسی از لحاظ واج‌شناختی معادل‌اند، چرا که هیچ دو واژه‌ای را (مسلماً با معنای متفاوت) نمی‌توان یافت که در آنها تفاوت تنها در [w] و [v] باشد. در بعضی لهجه‌های فارسی «و» را [w] و در بقیه [v] تلفظ می‌کنند. اما همین دو صامت در زبان انگلیسی دو واج متفاوت‌اند چرا که جایگزینی یکی با دیگری در معنای کلمه تغییر ایجاد می‌کند. به جفتی حداقلی که تمایز دو واج را نشان می‌دهد جفت کمینه می‌گویند. با حسابی مشابه دو واج «م» و «ب» دو واج متفاوت‌اند چرا که در جفت کمینهٔ «ما» و «با» تنها با تغییر «م» به «ب» معنی تکواژ تغییر کرده‌است.

باید توجه شود که واج با حرف متفاوت است. حرف صورت مکتوب واج است و واج صورت ملفوظ حرف. علاوه بر این رابطهٔ این دو لزوماً یک‌به‌یک نیست. ممکن است بعضی واجها صورت مکتوب ندارند. مثلاً برای مصوت‌های کوتاه در خط فارسی حرف جداگانه‌ای وجود ندارد، اگرچه می‌توان واج‌های ـَـِـُ را در خط به کمک نشانه‌هایی مشخص کرد. از طرف دیگر در فارسی تنها یک واج با صدای «ت» وجود می‌دارد در حالی که در الفبای فارسی دو حرف ت و ط یکسان (به صورت ت) تلفظ می‌شوند. از همین روست که تنها با تکیه بر صورت ملفوظ کلمه و بی توجه به زمینهٔ سخن دو کلمهٔ «حیات» و «حیاط» را باز نمی‌توان دانست. ولی در زبان عربی که از خط آن در نوشتن زبان فارسی استفاده می‌شود ت و ط نشانهٔ دو واج متفاوت‌اند از این روست که عربی‌گویان «حیاط» و «حیات» را متفاوت تلفظ می‌کنند.

شاخه‌ای از زبان‌شناسی که بررسی واجها می‌پردازد واج‌شناسی‌است.

در زبان فارسی ۲۹ واج وجود دارد که به دو دسته مصوت (۶ واج) و صامت (۲۳ واج) تقسیم می‌شوند.[۶]

  • مصوت‌ها: /-َ/، /-ِ/، /-ُ و و/، /آ/، /ای/، /و و او/
  • صامت‌ها: /ء و ع/، /ب/، /پ/، /ت و ط/، /ث، س و ص/، /ج/، /چ/، /ح و ه/، /خ/، /د/، /ذ، ز، ض و ظ/، /ر/، /ژ/، /ش/، /غ و ق/، /ف/، /ک/، /گ/، /ل/، /م/، /ن/، /و/، /ی/.[۷]

پانویس [ویرایش]

بخش دوم: واج شناسی و آوا نگاری:

یادگیری آواشناسی معادل آوانگاری نیست بلکه چیزی بیشتر از کاربرد نمادها می باشد. آواشناس گفتار را توصیف می کند و مکانیزم تولید و دریافت آوا را می شناسد و می داند چگونه زبان از این مکانیزم استفاده می کند. نگاشتن آواها فقط ابزار مفیدی برای توصیف گفتار و یا اصوات زبان است. برای درک بهتر آوا نگاری شناخت اصول واج شناسی ضروزی است. واج شناسی توصیف مقولات و الگو بندی های حاکم بر ترکیب آواها در زبان است. شناخت کوچکترین واحد صوتی انتزاعی و ذهنی که باعث تمایز معنایی در بین کلمات می باشد (تکواج) برای انجام واج نگاری لازم است.

برای نگارش همخوانها و واکه ها ابتدا پایگاه واجی واحد صوتی را مشخص کنیم و سپس پایگاه آوایی ( واج گونه) آن را بر اساس آرایش های ترکیبی اصوات و فرایند های حاکم بر آنها  در هر زبان تعیین نماییم.برا ی تعینن واجهای یک زبان از آزمونهای جفت کمینه ، مجموعه کمینه و عدم حضور در جایگاه واجگونه استفاده می کنیم. سریعترین و آسانترین راهکار و روش تعیین تعلق دو صوت به دو واج استفاده از دوکلمه می باشد که فقط از نظر یک صوت با هم فرق دارندکه جفت کمینه نام دارند واگر آن دو آوا باعث تمایز معنای یا تضاد و اختلاف معنای آن دو کلمه شود، می گوییم دو واج مجزا هستند. گاهی بجای حفت کمینه از مجموعه کمینه برا یتایید بیشتر برتمایز واجی استفاده می کنیم. و بعضی اوقات صوتی در تقابل با دیگری در هیچ جفت کمینه ای واقع نمی شود . در آن صورت از امتحان عدم حضور در جایگاه واجگونه ای واج دیگر استفاده می کنیم . اگر در موقعیت واجگونه ی هیچ واجی قرار نگرفت می گوییم که یک واج مجزا در زبان است. نگارش های حاصل از تعیین واج ها و نگارش آنها واج نگاری و یا نگارش گسترده آوایی نام که جزئیات آوایی در انها نادیده گرفته شد است.

اما از آزمون توزیع تکمیلی برای تعیین واجگونه گی ویا تو صیف آوایی یک واحد صوتی استفاده می کنیم. اگر صوتی در توزیع تکمیلی با دیگری باشد به آن معنی است که هر گز در همان محیط آوایی واجگونه دیگر واقع نمی شود. لذا در این صورت می گوییم دو واچگونه و یا چند واجگونه یک واج هستند.نتیجه این آزمون را برای نگارش جزئیات آوایی در خط آوانگار بکار می گیریم. گوناگونی های آزاد و تناوب های قاعده مند و دارای الگو یعنی حاصل اعمال قواعد را به زیر ساختهای  حاصل از واجنگاری را در آوا نویسی  به نگارش ذر آورد. اما آوانگاری یا واج نگاری بیانگر الگوبندی ویا قاعده مندی نیستند بلکه صرفا علائم و نمادهای برای نگاشتن نحوه بیان ویا تغییر ات حاصل می باشند. اکنون به تعریف چند اصطلاح که در پایان بخش دوم آمده اند می پردازیم.

Altrrnation:تناوب یا گوناگونی های آزاد کلمات که از طریق قواعد و الگو بندی توصیف می شوند.در انگلیسی تعداد زیادی از این الگوهای صوتی منظم وجود دارند . مثلا واکه ها قبل از همخوان های واک دار کشی ده تر می شوند. این قاعده بر نمایش زیر ساختی و واجی  در نمونه های از این بافت اعمال و باعث درونداد آوایی می گردد.

 

Broad transcription: به نگارش واجی گفته می شود که فقط از مجموعه ی ساده ای از علائم و نمادهای  می کند.

Narrow transcription: نگارشی است که از نمادهای ویژه ای ویا با  بازنمود تفاوت های واجگونه ای  جزئیات آوایی بیشتر مانند واک رفتگی، خیشومی شدگی، واجگونه ی دندانی را نمایش می  دهد  

Systematic phonetic transcription: به نگارش آوایی گفته می شود که در تئوری تمام جزئیات آوایی(واجگونه ها) حاصل از اعمال فرایندها وگوناگونی های قاعده مند را به طور منظم نشان می دهد.

 

Impressionistic transcription: نگارش آوایی زبان کودک یا افراد بیمار  و... بدون توجه به کاربرد قواعد و فرایند های مربوط می باشد  که در چنین بافت های نماد بکار رفته فقط ارزش آوایی را نشان دهد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ششم خرداد 1389ساعت 22:23  توسط شاهو میرانی  |  یک نظر


خلاصه ای از کتاب : A course in Phonetics . Peter ladefoged (1982)

خلاصه ای از کتاب : A course in Phonetics . Peter ladefoged (1982)

 به تفکیک بخش های آن

 

بخش اول: آواشناسی تولیدی

آواشناسی به توصیف آواهای گفتارتمام زبانها می پردازد. این صداها کدامند؟ چگونه به طبقات و الگوهای گوناگون تبدیل می شوند؟چطور تحت شرایط و موقعیت های متفاوت تغییر می کنند؟مهمتر از این ها ، در آواشناسی می خواهیم بدانیم کدام ویژگی های اصوات در انتقال معنی لازم هستند. بنابراین ، اولین وظیفه آواشناس، تلاش در فهم دقیق فعالیت ها هنگام تولید و دریافت گقتار می باشد.

 

ابتدا با توصیف چگونگی تولید آواها آغاز می کنیم. در تقریبا تمام اصوات، منبع اساسی نیرو سیستم تنفسی است که هوا را از ریه ها به بیرون می فرستد. هوا ازمنبع آن یعنی ریه ها وارد نای و سپس وارد حنجره می شود. در حنجره به هنگام بازدم از شیار مابین دو ماهیچه کوچک به نام تار آواها می گذرد که صداهای حاصله از این فرایند  بی واک نام دارند و سپس آزادانه از داخل حلق و دندان به بیرون حرکت میکند. اگر تار آواها به هم نزدیک شوند به گونه ای که فقط گذرگاه تنگ و باریکی بین آنها باشد ، فشار جریان هوا سبب ارتعاش آنها می شود که صداهای تولید شده در نبیجه این حالت واک دار نامیده می شوند.

گذرگاه هوا در بالای حنجره مجرای گفتار یا مجرای صوتی نام دارد. این مجرا به حلق، دهان و بینی تقسیم می گردد. بخشهای از دستگاه صوتی که در تولید صدا نقش دارند اندامهای گویایی نامیده می شوند. در بالاترین ترین بخش مجرای صوتی آویزه ی گوشتی به نام ملاز وجود دارد. بخشی از مجرای صوتی بین ملاز و حنجره حلق نامیده می شود.پشت حلق به عنوان یکی از اندامها بخش بالای در نظر گرفته می شود.در یچه نای هم به بخش پایین تر ریشه زبان وصل است.و زبان هم به بخش های نوک ، تیغه، تنه ، عقب و ریشه زبان تقسیم می شود.

 

جایگاه های تولید

برای تولید همخوانها باید به طریقی جلوی جریان هوا در اندام های گویای گرفته شود.بنابراین، همخوان ها را می توان بر اساس جایگاه تولید به صورت زیر طبقه بندی نمود. 1. دولبی  2. لبی دندانی 3. دندانی 4. لثوی 5. برگشتی( با برگرداندن نوکزبان بر پشت لثه)     6. لثوی- کامی 7. کامی( جلویا تیغه زبان بر سخت کام) 8.ملازی ( عقب زبان و نرمکام)

 

شیوه های تولید

1.  انسدادی ها: بست کامل  در یکی از اندامها ایجاد می شود.الف. خیشومی: اگر نرمکام پاین باشد و هوا وارد دهان نشود بلکه هوا داخل بینی شود صدای تولید شده (انسدادی) خیشومی است.ب. انسدادی دهانی:اگر نرمکام بالا باشد تا جلو جریان هوا را به بینی بگرد و هوا فقط از مجرای دهان با انسداد در قسمتی از آن عبور کند، صدای انسدادی دهانی تشکیل می گردد.در آواهای انسدادی ، در صورتی که فشار هوا ی جمع شده در پشت اندام مانع با فشار و انفجار سریع آزاد ورها شود، صوت حاصل انفجاری نامیده می شود.

2.  سایشی ها: بسیار نزدیک شدن دو اندام به هم به گونه ای که در جلو جریان آزاد هوا مانع ایجاد گردد و جریان و سیر هوا با طلاطم و سس ازآن بین بگذرد باعث تولید سایشی ها می گردد.اصوات دارای زیر وبمی بالتر و با سس آشکارتر گاهی پاشیده نامیده می شوند.

3.  نزدیک شونده ها ( ناسوده ها): اگر یکی از اندامها به صورتی به دیگر نزدیک شود که مجرا تا آن حد باریک نگردد که منجر به تولید صدای متلاطم گردد .طبیعت و کیفیت یک آو تغییر کند بدون آنکه منجر به انسداد، سایش، غلت ، زنش و یا کناری شدگی شود ، صدای بدست آمده نزدیک شونده ( ناسوده )مانند w, j] ]می باشد.

4.  کناری ها: در صورتی که زبان در مرز بالا بیاید که به سقف دهان بچسبد و مسیر سیر هوا از وسط دهان بسته شود به حالتی که فقط هوا از یکی یا هر دو کناره های اطراف زبان بگذرد، صدا مذکور کناری مانند l]] می باشد.

 

 

شیو های دیگر تولید همخوان ها

لرزشی (غلطان) : اگر جریان هوا یکی از اندامهای گفتار را برای مدتی  به لرزه در بیاورد که از آن لرزش در آوا غلط تولید شود ، شیوه ی غلطان حاصل می گردد، مانند  R]] در فرانسویی.

2- شیوه ی زنش (ضربی) : اگر جریان هوا یکی از اندامها را تنها یک بار بلرزاند از آن لرزش ، در آوا تغییر رخ دهد ، شیوه ی زنش حاصل می شود.این در شیوه ی تولیدی فقط در جایگاه  ملازبا لرزش آن و در جایگاه  لثوی با لرزش نوک زبان ایجاد می شود.

 3 - انسدادی (سایشی) : اگر در تولید صدایی ابتدا انسداد و سپس رهایی تدریجی هوا با سایش همراه باشد مانند [c] از ترکیب    . s , t

تفاوت آن با هر کدام از آواهای ترکیب شده از آ ن 1. از نظر قدرت و شدت با انفجار و سایش دو آوا ی دیگر برابر نیست.2- جایگاه آنها به علت تاثیر پذیری از همدیگر جایگاه سایش /...../ یکسان نیست.3- انفجار و سایش بدون فاصله روی می دهند.

√ اگر تولید آوا را به طور دلخواه بتوان دلخواه طولانی کرد پیوسته نام دارد.

تولید واکه ها:

در تولید آنها هیچکدام از اندامها آنچنان بهم نزدیک نمی شوند و گذرگاه جریان هوا هم نسبتا باز است.واکه ها به دو صورت مشخص می شود : بالاترین نقطه زبان در دهان و جایگاه لبها. چهار عیب در این تقسیم بندی واکه ها:1- بلندی آنها  همانند وبه یک اندازه  نیست.2- درجه عقب بودن مشخص نیست.3- شکل  زبان در واکهای جلو پیدا نیست. 4- شکل حلق به بلندی واکهای بی ارتباط است.

 

از ترکیب واکها و همخوان ها (عناصر زنجیری) سیلاب و پاره گفت ایجاد می گردد.اما استرس وزیر وبمی بر سیلاب اعمال می شوند ( و عناصرزبر زنجیری) و کشش هم بر عناصر زنجیری وزبر زنجیری هم بر  اعمال می گردد.

استرس نقش و کارکرد دستوری دارد. برای تاکید تقابلی هم استفاده می شود.تفاوت در استرس به دلیل تفاوت در ماهیچه های تنفسی است (هوای بیشتری با فشار به بیرون حرکت می کند) و یا بدلیل تفاوت در ماهیچه های حنجره است.(که باعث تغییر قابل ملاحظه ای در زیر و بمی می شود).

الگو های زیر و بمی در جمله آهنگ نام دارد.تمام عناصر زبر رنجیری در ارتباط با عناصر دیگر  پاره گفت ا همیت پیدا می کنند و تعریف می شوند.استرس-کشش-زیروبمی (آهنگ) یعنی عناصر زبر زنجیری حاوی اطلاعات و بار معنایی در مورد سن-جنس-حالات درونی و دیدگاه شخص نسبت به موضوع می باشند.

 

 

واژگونه ،واج گونه ،صور مختلف زمان فعل ،تصاریف مختلف کلمه یا فعل
روانشناسى : واژک گونه

تک‌واژ

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پرش به: ناوبری, جستجو

کوچک‌ترین یکای (واحد) زبان که دارای نقش دستوری و معنایی مستقل می‌باشد تکواژ یا علامت[۱][۲] نام دارد. هجاها و طول آنها نمی‌توانند برای بازشناختن تکواژها ابزار سودمندی باشند. معیار و سنجهٔ بنیادین این است که تکواژ را نمی‌توان به یکاهای دستوری کوچک‌تر بخش کرد.

در دانش زبان‌شناسی تکواژها را معمولاً میان دوابرو قرار می‌دهند {کن}، {من} شمار تکواژهای یک زبان خیلی بیشتر از شمار واج‌های آن است. برای فرد دانش‌آموخته توانایی کاربرد پیرامون صد هزار تکواژ همچون یک عدد پذیرفتنی پیشنهاد شده است.

کوچکترین واحد معنی دار لغوی [ویرایش]

در زبان شناسی، morpheme کوچکترین واحد معنی دار و یا سایر واحد زبانی است که معنا دارد. این اصطلاح به عنوان بخشی از شاخه ای از زبان شناسی به نام مورفولوژی استفاده می شود. یک morpheme از واحدهای کوچکتر به نام phoneme (واج که کوچکترین واحد متمایز در صدا میباشد) در زبان محاوره ای و از grapheme (که کوچکترین واحد متمایز در زبان نوشتاری میباشد) در زبان نوشتاری تشکیل شده است. مفهوم کلمه و واحد معنی دار لغوی (morpheme) متفاوت هستند. کوچکترین واحد می تواند یا نمی تواند به تنهایی استفاده شود. یک یا چند morpheme یک کلمه را تشکیل میدهند. واحد معنی دار لغوی free (آزاد) است اگر آن را به تنهایی بتوان استفاده کرد. (مثال : "one"، "possible")، و یا bound (مقید) اگر آن را صرفا در کنار واحد معنی دار لغوی آزاد استفاده کنیم (مثال : "im" در impossible (غیر ممکن)). نماینده واقعی آوایی آن morph (واژک) هست، که با واژک های مختلف ("-in"، "im-") به نمایندگی از همان morpheme به عنوان allomorphs گروه بندی می شوند.

مثال های انگلیسی: - کلمه "unbreakable" (غیر قابل شکست) دارای 3 morpheme میباشد: "un-" یک morpheme مقید است، "break" یک morpheme آزاد و"-able" یک morpheme مقید."un-" همچنین یک پیشوند، و "-able" یک پسوند میباشد. "un-" و "-able" هر دو ضمیمه میباشند. - plural-s دارای واژک "-s" (/s/) میباشد، مثلا در cats، و "-es" (/iz/) در کلمه dishes، و "-s" (/z/) در کلمه dogs. اینها allomorph هستند.

انواع morpheme ها= [ویرایش]

- Morphemeهای آزاد، مانند town (شهر) و dog(سگ)، می توانند با کلمات دیگر ظاهر شوند (مانند town hall (سالن شهر) یا dog house (خانه سگ)) و یا به تنهایی می توانند استفاده شوند. - morpheme های مقید (bound) مانند "un-" به نظر می رسد که تنها باmorphemes دیگر به شکل کلمه ظاهر میشوند. morpheme های مقید به طور کلی تمایل دارند که پیشوند و پسوند باشند. morpheme های غیر ضمیمه ای وجود دارد که فقط به صورت محدود بکار میروند مانند morpheme شناخته شده"cran" در کلمه "cranberry" (قره قروط). - morpheme های مشتقی (Derivational) می تواند به یک کلمه اضافه شده تا ایجاد یک واژه دیگر را بکنند: به عنوان مثال، اضافه کردن "-ness" به کلمه "happy"، برای بدست آمدن "happiness". آنها اطلاعات معنایی را میرسانند. - morpheme های صرفی (Inflectional) که شدت کلمه، تعداد، جهت، و .. را تغییر میدهند، بدون اینکه یک کلمه جدید یا یک کلمه در یک بخش جدید دستوری را بوجود بیاورند. همانطور که اگر morpheme "dog" با کوچکترین واحد نشانگر جمع "-s" نوشته شود، "dogs" را بوجود میاورد. آنها اطلاعات گرامری را نشان میدهند. - Allomorphs انواع دیگری از morphemeها هستند. به عنوان مثال، نشانگر جمع در زبان انگلیسی گاهی به شکل /-z/ ، /-s/ و یا /-iz/ نشان داده میشود.

تجزیه و تحلیل مورفولوژیک [ویرایش]

در پردازش زبان طبیعی برای زبانهای ژاپنی، چینی و دیگر زبان ها، تجزیه و تحلیل مورفولوژیک، روند جدا کردن یک سطر به morpheme های تشکیل دهنده آنست. تقسیم بندی کلمه برای این زبانها نیاز میباشد به دلیل اینکه مرزهای واژه ها توسط فضای خالی نشان داده نمیشوند. مشهورترین آنالیزگرهای مورفولوژیک ژاپنی Juman، ChaSen و Mecab میباشند.

انواع [ویرایش]

تکواژها، در بنیاد، به دو دستهٔ جداگانه بخش می‌گردند:

تکواژهای آزاد می‌توانند به تنهایی و به‌سان واژه‌های مستقل بکار روند. این موارد را می‌شود جهت نمونه ذکر کرد: لالایی، خواب، زر، گل، افسون.

ولی، تکواژهای وابسته تنها می‌توانند در پیوستگی با دیگر تکواژها رخ دهند، نمونه‌های آنها عبارت‌اند از: -ید، -انه، -ی، -مند.

پانوشته‌ها [ویرایش]

1.     Sign

2.     صفحه ۱۱۲ Contemporary Linguistics

جُستارهای وابسته [ویرایش]

منابع [ویرایش]

  • ویکی‌پدیای انگلیسی
  • O'Grady, W., Dobrovolsky, M., and aronoff, M., Contemporary Linguistics, An Introduction, 2nd edition, St. Martin' Press, Inc., 1993. ISBN 0-312-06780-1

[نهفتن]

ن  ب  و

دستور زبان

واج

واکه

واکه‌های بلند • واکه‌های کوتاه

همخوان

حالت بیان: انسدادی، خیشومی، لرزشی، زنشی، سایشی، سایشی کناری، نزدیک واکه ای، نزدیک واکه کناری

نقاط تماس: دولبی، لب و دندانی، دندانی، لثوی، پشت لثوی، برگشته، کامی، نرم کامی، ملازی، حلقی، چاکنایی

تک‌واژ

واژه

گروه

فراکرد

جمله

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد